English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
Search result with all words
hark back برگشتن
hark back بازگشت
hark back عطف کردن
Other Matches
hark تعلیم از راه گوش دادن
hark گوش دادن
hark استماع کردن
hark نجوا کردن
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back off عقب بردن
back out کهنه و فرسوده شدن
To back down . کوتاه آمدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back out نکول کردن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back of پشت سر
back off عقب زدن
back off عقب رفتن
back of در پشت
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
back out دوری کردن از موج
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
right back بک راست
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to back up یاری یاکمک کردن
back out دوری کردن از الغاء کردن
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
come back <idiom> دوباره معروف شدن
to come back پس امدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
get back دوباره بدست اوردن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
go back برگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
back up دور زدن [با اتومبیل]
come back دوباره مد شدن
look back سرد شدن
look back سر خوردن
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
keep back دفع کردن
back تیر اصلی پشت بند
to go back برگشتن
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back فهر
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back سمت عقب
to back out [of] دوری کردن [از]
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
back درعقب برگشت
back به عقب
back پشتی
back عقبی گذشته
back سوارشدن
back بک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back مدافع
back پشتیبان
back پشت
back فهرنویسی کردن
back پس
back پشت چیزی نوشتن
back پشتی کنندگان تکیه گاه
to keep back بازداشتن
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to keep back مانع شدن
to back out [of] نکول کردن
at the back of پشت
at the back of در عقب
at the back of به پشتی
to back روی چیزی شرط بستن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to come back برگشتن
back up جاگیری پشت یار
to get back دوباره بدست اوردن
back up معکوس ریختن
to keep back جلوگیری کردن از
back up پشتیبانی یا کمک
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back-up تکمیل کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back up پشت قرار دادن
to get back بازیافتن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
laid-back آرام
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back beam میلهپشتی
laid-back بیشتاب
back pocket جیبپشتی
back passage راستروده
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
laid-back خونسرد
back passage مقعد
back-pedals افهار ندامت کردن
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back belt بندپشتکمر
back straight مستقیمامعکوس
back wall دیوارپشتی
centre back نیمهعقب
centre-back میانیعقب
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
reclining back لمندهپشتیدار
back pad بالشتکپشتی
back line خطکناری
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
seat back پشتیصندلی
back crossbar خطعرضیعقبی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back board جلدپشتی
back binding گیرهپشتچوباسکی
back strap بندعقب
back-pedals انکار کردن
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back افترا
to stab in the back تهمت
to stab in the back بهتان
to stab in the back افتضاح
to stab in the back رسوایی
to throw back به تبار خود برگشتن
to throw back باصل خودبرگشتن
to throw back رجوع باصل کردن
to turn one back on پشت کردن به
to set back عقب انداختن
to set back بازداشتن
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
to pay back پس دادن
to press back با فشار عقب بردن
to push back پس زدن
to push back عقب زدن
to put any one's back up اوقات گسیرا تلخ کردن
to put any one's back up کسیراخشمگین کردن
to put back عقب بردن
to put back کند کردن
to put back منکر شدن
to put back ردکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com