English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
optical مربوط به یا استفاده از نور
optical فرآیندی که اجازه میدهد علامتها یا خط وط خاص
optical قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
optical دیسکهای نوری
optical خواننده میله نوری
optical فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
optical وسیلهای که تصویر را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند که قابل ذخیره سازی و نمایش روی کامپیوتر هستند
optical رسانه ذخیره سازی داده با استفاده از رسانه هایی مثل دیسک نوری و..
optical استفاده از کابل نوری
optical اشبعه لیزر و سایر منابع نور برای داده به صورت پاسهای نوری
optical وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
optical و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
optical طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
optical شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
optical سیستم ارتباطی با استفاده از فیبر نوری
optical نوری
optical بصری
optical نورشناختی
optical نشانه روی بصری چشمی
optical وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
optical وسیله نوری که از بار کد داده را می خواند
optical اتصال بین دو وسیله که امکان انتقال داده به کمک سیگنالهای نوری را فراهم میکند.
optical الات بصری
optical مربوط به دیدبانی بصری
optical fiber رشته اپتیکی
optical fiber فیبر نوری
optical gonimeter زاویه یاب نوری
optical instruments الات وابسته به بینایی
optical isomer ایزومر نوری
optical isomer همپار نوری
optical isomerism همپاری نوری
optical isomerism ایزومری نوری
optical lens عدسی نوری
optical lens عدسی اپتیکی
optical disk دیسک نوری
optical density چگالی نوری
optical communications ارتباطات نوری
optical activity فعالیت نوری
optical antipode همپار نوری
optical axis محور اپتیکی
optical character دخشه نوری
optical character کاراکتر نوری
optical turbulence اشفتگی اپتیکی
optical illusions خطای باصره
optical illusions خطای ادراکی دیداری
optical illusion خطای باصره
optical illusion خطای ادراکی دیداری
optical maser لیزر
optical rotation چرخش نوری
optical sight دوربینهای بصری
optical reader نور خوان
optical scanning پیمایش نوری
optical resolution تفکیک نوری
optical resonance همنوایی نوری
optical resonator تشدید کننده نوری
optical scanner پیمایشگر نوری
optical pyrometry تف سنجی نوری
optical pyrometer اذرسنج اپتیکی
optical purity درجه خلوص نوری
optical memory حافظه نوری
optical scanner پوینده نوری
optical disc دیسکنوری
optical stability پایداری نوری
optical printer چاپگر نوری
optical sight وسایل نشانه روی بصری
magneto optical recording رسانه ذخیره سازی که از دیسک نوری استفاده میکند
optical character reader کاراکترنوری خوان
magneto optical disc دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
optical disc drive درایودیسکنوری
optical rotatory power قدرت چرخش نوری
optical mark reader علامت خوان نوری
optical mark reader نشان خوان نوری
optical mark reader علامت نوری خوان
optical mark reader علامتخوان نوری
optical page reader صفحه نوری خوان
optical laser disk دیسک لیزری نوری
optical character reader دخشه خوان نوری
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
optical measuring system سیستم سنجش نوری
optical rotatory dispersion پاشندگی چرخش نوری
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
eraseble optical disk drive دیسک گردان نوری پاک شدنی
input توان ورودی ورودی
input درون گذاشت
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input عمل وارد کردن اطلاعات
input داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input درداده
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input وسیله ورودی
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input پول بمیان نهاده
input درون داد
input انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input توان ورودی
input داده ها اطلاعات ورودی
input خرج
input نیروی مصرف شده
input دادن ورودی
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input سیگنال اولیه
input توان اولیه
input درونداد
input مصرفی
input ورودی
input در رونده
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input کامپیوتری که داده دریافت میکند
input spectrum طیف ورودی
input spectrum بیناب یا طیف اولیه
input stage طبقه ورودی
input terminal ترمینال اولیه
input unit واحد اولیه
input stage طبقه اولیه
input stream جریان سیر ورودی
input stream مسیل ورودی
input tape نوار اولیه
input time زمان اولیه
input transformer ترانسفورماتور اولیه
input translator مترجم ورودی
input translator مترجم اولیه
input socket ساکت ورودی
input signal سیگنال اولیه
input signal سیگنال ورودی
input power قدرت ورودی
input power توان ورودی
input preamplifier پری امپلی فایر ورودی تقویت کننده ورودی
input programme برنامه ورودی
input pulse ایمپولز ورودی
input pulse پالس ورودی
input queue صف ورودی
input reactance مقاومت کور اولیه
input reactance راکتانس اولیه
input reactor پیچک ورودی
input reactor سلف ورودی پیچک ماقبل
input register ثبات ورودی
input resistance مقاومت ورودی
input resistance مقاومت موثر اولیه
input parameter پارامتراولیه
input unit واحد ورودی
input/output کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
input/output دستور برنامه که داده را از حافظه به پورت ورودی /خروجی منتقل میکند
input/output ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
instrumental input داده سودمند
effective input فرفیت موثر ورودی
data input داده ها
manual input ورودی دستی
noninverting input ورودی غیروارونگر
data input اطلاعات ورودی
clocked input ورودی با سنجش زمان
input resonator همنواگر جعبهای ورودی
input speed سرعت اولیه
average input نهاده متوسط
input card کارت ورودی
input/output اتصالاتی که به داده و سیگنالهای کنترلی امکان انتقال بین CPU و حافظه یا وسیله جانبی میدهد
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
input voltage ولتاژ اولیه
input waveform شکل موج ورودی
input winding سیم پیچی اولیه
input/output سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
input/output وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
input/output بررسی
input/output مدیریت و کنترل میکند
input/output وسیله جانبی
input/output مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
input/output پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output استفاده از برچسب برای مراجعه به وسیله ورودی /خروجی خاص
input/output آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
input/output داده ورودی یا خروجی از کامپیوتر به صورت موازی
input/output سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
input gap فاصله اولیه
input device دستگاه ورودی
input data داده ورودی
input data دادههای اولیه
input data معطیات ورودی
input data معلومات یا دادههای ورودی
input current جریان ورودی
input coupling تزویج اولیه
input coupling پیوست ورودی
input coordinate مختصات اولیه
input diode دیود ورودی
input diode دیود اولیه
input function تابع سیگنال ورودی
input function تابع اولیه
input frequency فرکانس ورودی
input frequency فرکانس اولیه
input field میدان ورودی
input current جریان اولیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com