Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (8 milliseconds)
English
Persian
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to interrupt any one's speech
در میان سخن کسی امدن
Other Matches
interrupt
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
حرکت دادن وقفه
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt
وقفه
interrupt
توقف
interrupt
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupt
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt
قطع کردن
interrupt
گسیختن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
منقطع کردن
interrupt
جدا کردن
external interrupt
وقفه خارجی
non maskable interrupt
سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
vectored interrupt
وقفه برداری
interrupt vector
بردار وقفه
automatic interrupt
قطع خودکار
automatic interrupt
وقفه خودکار
vectored interrupt
سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
interrupt handler
گرداننده وقفه
interrupt driven
وقفه گرا
To interrupt someone. To butt in.
تو حرف کسی دویدن
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
priority interrupt
وقفه اولویت
interrupt a connection
قطع شدن یک اتصال
program interrupt
قطع برنامه
to interrupt a view
جلو منظرهای را گرفتن
scanned interrupt
وقفه پویش شده
program interrupt
وقفه برنامه
system interrupt
وقفه سیستم
interrupt serrice routine
روال سرویس وقفه
daisy chain interrupt
یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
machine check interrupt
وقفه بررسی ماشین
To interrupt someone . To cut some one short.
حرف کسی را قطع کردن
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
inner speech
گفتار درونی
to get any ones speech
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
the f.of speech
قوه گویایی یاناطقه
speech
قوه ناطقه سخنرانی
speech
حرف
speech
گفتار
speech
صحبت نطق
speech
گویایی
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech
وسیلهای که داده را از کامپیوتر می گیرد و آنرا به صورت کلمه صوتی خارج میکند
speech
بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech
مدار مجتمع با صوت تولید شده .
speech
که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
speech
سخن
d. of a speech
سخن رانی
d. of a speech
ادای نطق
speech
تولید کلمات صوتی با بررسی صدا
to hear any ones speech
سخنرانی
subvocal speech
گفتار ناملفوظ
clipped speech
حذف مطلب
to deliver a speech
نطق یاسخنرانی کردن
make a speech
سخنرانی کردن
to hear any ones speech
کسیراگوش کردن
figure of speech
استعاره
violent speech
نطق تند یا سخت
Queen's speech
جلسهسخنرانیملکه
speech therapist
گفتاردرمانگر
reported speech
نقلقول
clipped speech
سخن کوتاه و با نفوذ
to stumble in one's speech
درسخنرانی اشتباه کردن
figure of speech
صنایع ادبی
stilted speech
مطنطن گویی
speech synthesizer
ترکیب کننده گفتاری
speech synthesis
ترکیب کلام امیزش سخن
indirect speech
نقل قول غیر مستقیم
incisive speech
سخن رک
incisive speech
سخن تند یا زننده
impediment in speech
گره زبان گیر
impediment in speech
لکنت زبان گره
laconic speech
کم گویی
distractable speech
حواسپرتی کلامی
digital speech
گفتار دیجیتالی
part of speech
ادات سخن
figures of speech
صنایع بدیعی
speech therapy
گفتار درمانی
maiden speech
نخستین نطق شخص
parts of speech
اقسام کلمه
labyrinthine speech
پریشان گویی
speech synthesis
ترکیب گفتاری
speech scrambling
نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
speech recogintion
شناخت کلام
speech recogintion
تشخیص کلام
part of speech
بخش گفتار
speech recogintion
بازشناسی کلام
speech recogintion
تشخیص گفتار
speech disorders
اختلالهای گویایی
organs of speech
اندامهای گفتار
speech center
مرکز گویایی
pressure of speech
فشار تکلم
indirect speech
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
slow of speech
کندزبان
He delivered a historic speech.
نطق تاریخی یی ایراد کرد
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
Upon his arrival , he delinered a speech .
به محض ورود نطقی ایراد کرد
consensus evidenced by speech
اجماع قول
simile
[rhetorical figure of speech]
تشبیه
[استعاره ]
[گفتار لفظی]
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com