Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to invalid a soldier home
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
invalid
نامعتبر
invalid
ناتوان کردن
invalid
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
invalid
نامعتبر فاسد
invalid
کان لم یکن
invalid
باطل
invalid
علیل کردن باطل کردن
invalid
:
invalid
: بی اعتبار
invalid
باطل پوچ
invalid
ناتوان
invalid
علیل
soldier
نظامی شدن
soldier
سرباز
soldier
نظامی
soldier
سپاهی سربازی کردن
f.soldier
همنوع
soldier
فرد نظامی
invalid sale
بیع فاسد
invalid contract
عقد فاسد
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
seasoned soldier
سرباز ورزیده و جنگ دیده
soldier ship
سربازی
soldier of fortune
سرباز جویای نام وثروت
soldier's deposits
حسابهای پس انداز سربازان
soldier's manual
کتاب راهنمای سرباز
foot soldier
سرباز پیاده نظام
he was meant for a soldier
او برای سربازی در نظرگرفته بودند
soldier's manual
ائین نامه راهنمای سربازان
the soldier's occupation
شغل سربازی
The soldier had been blinded in the war .
چشم های سرباز درجنگ کور شده بودند
option of contract invalid in part
خیار تبعیض صفقه
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
at home
<idiom>
درخانه
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
home
وطن
home
میهن
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home
بطرف خانه
home
سرزمین پدر و مادر
home
وطن اسایشگاه
home
زمین خودی
home like
خانگی
home like
وطنی
home like
راحت
home help
کمکحالبیمار
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
third home
بازیگر مهاجم
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
home
جا به داخل لوله راندن
home
میهن
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
خانه دادن
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
وطن
may i see you home?
برسانم
home
مرزوبوم
home
اقامت گاه
home
محل زندگی کسی
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
منزلگاه
home
میهن وطن
home
منزل
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
It came home to me.
به فکرم رسید.
home
زادبوم
home
شهر بخانه برگشتن
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
بازی
home
خانه
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
اولین رکورد داده در فایل
home towns
شهر موطن
tumble home
خم درونی
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home stretch
پایانراه
home stretch
مرحله نهایی
home stretch
گام های پایانی
home town
شهر موطن
home towns
زادگاه
home town
زادگاه
home town
خاستگاه
home town
زادشهر
sickfor home
دلتنگ
stay at home
خانه نشین
to bring home
حالی کردن
to bring home
ثابت کردن
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
home made
ساخت داخلی
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
soldiers' home
پادگان
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home
تلافی کامل کردن
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
soldiers' home
سربازخانه
home towns
خاستگاه
home towns
زادشهر
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
Home appliances
لوازم خانگی
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
Home appliances
وسایل خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
home-grown
خانگی
home-grown
محصول خانه
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home.
صاف آمد خانه
home-made
<adj.>
خانگی
home market
بازار داخلی
Home Office
وزارت داخله
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
home consumption
مصرف خانگی
home consumption
مصرف داخلی
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
home made
ساخت بومی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
harvest home
اخر خرمن
funeral home
مرده شوی خانه
delivery to the home
تحویل در خانه
home computers
کامپیوتر خانگی
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
mobile home
خانه متحرک
mobile home
تریلی
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-made
وطنی
home-made
ساخت میهن
home brew
مشروبات خانگی
home rule
حکومت ملی
home trade
خرید وفروش داخلی
home trade
داد و ستد داخلی
run home
جا انداختن
home trade
تجارت داخلی
home visit
بازدید خانواده
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home run
مسابقه پرامتیاز
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home use entry
اعلامیه مصرف
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
run home
توگذاشتن
run home
جا گذاشتن
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
i wrote home
کاغذنوشتم
i wrote home
برای خانه
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
home wiring
سیم کشی ساختمانی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com