Dictiornary-Farsi | to keep a person company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن


Search result with all words

part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
Other Matches

Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
to keep company	باهم بودن
to keep company	باهم امیزش کردن
in company with	همراه
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
in company	دسته جمعی
in company	درجمعیت
in company	باجمع
in company with	باتفاق
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
associated company	شرکت وابسته
company	کمپانی
company	گروهان همراه کسی رفتن
to keep company with	همراه بودن با
company	جمعیت
company	دسته هیئت بازیگران
company	گروه
company	شرکت
company	گروهان
company	انجمن
company	مصاحبت کردن با
company	همراه
company	شریک
company	تجارتخانه
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
headquarters company	گروهان قرارگاه
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company	شرکت مرکزی
holding company	شرکت مالک
holding company	شرکت صاحب سهم
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
headquarters company	گروهان ارکان
incorporated company	شرکت ثبت شده
insurance company	شرکت بیمه
invalidation of company	بطلان شرکت
Company town	شهرک کارگران
private company	شرکت خصوصی
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
ship's company	خدمه ناو
shipping company	شرکت حمل و نقل
shipping company	شرکت کشتی رانی
shipping company	شرکت کشتیرانی
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
software company	شرکت نرم افزاری
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
trading company	شرکت تجارتی
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
supply company	شرکت تامین کننده
to break company	جدایی کردن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
ship's company	پرسنل ناو
service company	گروهان خدمات
parent company	شرکت مادر
parent company	شرکت اصلی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company	شرکت خصوصی
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
separate company	گروهان مستقل
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
growth company	شرکت در حال گسترش
company seal	مهر شرکت
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company grade	در رده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
company commander	فرمانده گروهان
commercial company	شرکت تجاری
company law	قوانین شرکت
acting company	شرکت عامل
affiliated company	شرکت وابسته
company network	شبکه همکار
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary	منشی شرکت
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
controlling company	holdingcompany
cooperative company	شرکت تعاونی
company network	شبکه شرکت
fire company	شرکت اتش نشانی
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance company	شرکت تامین مالی
branch of a company	شعبه شرکت
electric company	شرکت برق
doctor to the company	پزشک شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of a company	انحلال شرکت
company law	قوانین مربوط به شرکتها
mutual company	شرکت تعاونی
public company	شرکت سهامی عام
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
article of a company	اساسنامه شرکت
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
joint stock company	شرکت سهامی
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
unlimited liability company	شرکت تضامنی
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
head office of company	مرکز اصلی شرکت
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
joint-stock company	شرکت سهامی
public joint stock company	شرکت سهامی عام
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
to believe in a person	بکسی ایمان اوردن
the first person	اول شخص
such and such a person	یک زیدی
such and such a person	یک کسی
person	شخصیت
to do away with a person	سرکسیرازیراب کردن
person	کس
to take a person at an a	کسیراغافلگیرکردن یابراوپیشدستی کردن
person	بشر
third person	سوم شخص
to think well of a person	درباره کسی خوش گمان بودن
in person	بنفسه
second person	دوم شخص
the first person	نخستین شخص متکلم
the first person	سخنگو
to take the p of a person	ازکسی طرفداری کردن
person	وجود ذات
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
to be in with a person	با کسی رفیق بودن
to w anything out of a person	چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
the third person	غائب
the third person	سوم شخص
the second person	سخن شنو
the second person	مخاطب
the second person	دوم شخص
to w anything out of a person	چیزیرا ازکسی دراوردن
person	هیکل
to take the p of a person	طرف کسیرا گرفتن
the first person	سخن شنو
first person	اول شخص
second person	ربط کلمه به شخص دوم
new person <idiom>	شخص دیگری شدن ،بهترشدن
no person	هیچکس
on be on to a person	از قصد کسی اگاه بودن
Such and such a person .	فلان کس
per person	هر شخص
per person	هر نفر
no person other than yourself	به غیر از شما هیچکس
to keep up with a person	باکسی برابربودن
first person	صیغه اول شخص
person	ادم
to i.of a person about s.th	چیزی را از کسی جویا شدن
yo have an a of a person	بحضور کسی بار یافتن
keep on at a person	کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to know a person	کسیرا شناختن
person	شخص
such and such a person	فلانی فلان کس
person of f.	شخص برجسته یا با نفوذ
person	نفر
to stay with a person	نزد کسی ماندن
to send for a person	پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send for a person	بی کسی فرستادن
to propose a person	بسلامتی کسی نوشیدن
to send for a person	عقب کسی فرستادن
to r. one's hops in a person	امید به کسی بستن