Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
to leave school
ترک تحصیل کردن
to leave school
ازتحصیل دست کشیدن
to leave school
ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
Other Matches
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
leave me out
من را حساب نکن
[نکنید]
!
to take leave
به تعطیلات رفتن
to take leave
مرخصی گرفتن
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
Leave me alone .
کاری بکارم نداشته باش
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
let
[leave]
alone
<conj.>
سوای
let
[leave]
alone
<conj.>
قطع نظر از
let
[leave]
alone
<conj.>
گذشته از
let
[leave]
alone
<conj.>
چه برسد به
Take it or leave it.
می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
be on leave
در مرخصی بودن
Unless he comes soon, I shall leave.
اگر او
[مرد]
زود نیاد، من میروم.
by your leave
با اجازه شما
leave alone
بحال گذاردن
leave it over
عجاله بگذارید بماند
leave me alone
مرابه حال خودبگذارید
leave me alone
کاری بمن نداشته باشید
leave off
متارکه کردن
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
leave out
جاگذاشتن
leave out
انداختن
leave alone
تنها گذاردن
to leave on
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
leave behind
<idiom>
جاگذاشتن چیزی درجایی
leave out
<idiom>
حذف کردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
leave alone
<idiom>
دست از سر کسی برداشتن
take leave of
<idiom>
ترک کردن
he is on leave
او در مرخصی است
I must leave at once.
باید فورا بروم.
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
leave out
ول کردن صرف نظر کردن از
to leave behind
باقی گذاردن
leave
اجازه
leave
اذن مرخصی
leave
باقی گذاردن
leave
رها کردن
leave
ول کردن
leave
گذاشتن
leave
دست کشیدن از
take leave of
بدرود گفتن با
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
to take leave of any one
با کسی بدرود گفتن
to leave out
انداختن
to leave out
جا گذاردن
to leave off
کنار گذاشتن
to leave off
دست کشیدن از
leave
رخصت
to leave him to him self
او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
to leave behind
درپس گذاردن
leave
رهسپار شدن
leave
عازم شدن
leave
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave
برگ دادن
leave
میلههای جامانده
leave
واگذاری
leave
:
leave
مرخصی
leave
ترک کردن
leave
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
to leave everything as it is
[not to change anything]
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
paternity leave
مرخصیبدلیلتولدنوزاد
leave your books w me
برای
leave your books w me
درنظر
To leave something hanging.
چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
leave the jetty
جدا شدن از اسکله
leave with pay
مرخصی با حقوق
leave with pay
مرخصی با استفاده ازحقوق
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
leave your books w me
پیش
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
to take french leave
جیم شدن
to take french leave
بی بدرودرفتن
to take french leave
بی خداحافظی رفتن
to leave unsaid
نا گفته گذاردن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave hold of
رها کردن
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
May I take my leave ? May I be excused ?
مرخص می فرمایید ؟
I leave it in your care .
آنرا به شما می سپارم
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
Lets leave it at that .
بگذریم !
Just sign here and leave at that .
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
you did w to leave the place
خوب کاری کردید که از انجارفتید
to proceed on leave
بمرخصی رفتن
to leave hold of
ول کردن
To take French leave .
یواشکی مر خص شدن
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
leave in the lurch
<idiom>
دست تنها گذاشتن
stop the leave
بازداشت کردن
to leave a margin
حاشیه گذاشتن
to beg leave
خواستن
to beg leave
اجازه رفتن
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
emergency leave
سطح اماد اضطراری
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
proceed on leave
بمرخصی رفتن
leave the anchorage
ترک کردن لنگرگاه
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
emergency leave
سطح امادلازم برای بسیج
emergency leave
مرخصی اضطراری
absent without leave
نهستی
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
annual leave
مرخصی سالانه
absent without leave
نهستی بدون اجازه
compassionate leave
مرخصی ارفاقی
It's time to leave.
وقته رفتنه.
leave of absence
مرخصی
leave of absence
ایام ترک خدمت
sick leave
استراحت بیماری
sick leave
مرخصی استعلاجی
He took French leave.
<idiom>
او جیم شد.
leave hold
رها کردن
leave stop
بازداشت
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
leave taking
بدرودگویی
leave taking
خداحافظی
leave taking
کسب اجازه مرخصی
leave someone free to
مخیر گذاشتن کسی
leave taking
وداع
He took French leave.
<idiom>
او کار رو پیچوند.
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
school
دسته ماهی
school
گروه پرندگان
first school
پایهدبسبان
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
first school
-مخصوصبچههایبین5تا9سال
school
مکتب نحله
school
دانشکده
school
پیروان یک مکتب اموزشگاه
school
مکتب
school
تربیت اسب
to go to school
باموزشگاه رفتن
school
تادیب یا تربیت کردن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
school
رام کردن وعادت دادن
school
مرکز اموزش نظامی
go to school
خواننده میله نوری
to go to school
درس خواندن
school
تربیب کردن
school
گروه
school
جماعت
school
تحصیل در مدرسه
school
دبیرستان
school
تدریس درمدرسه
school
اموزشگاه
school
مکتب علمی یافلسفی
the school is out
مدرسه تعطیل است
school
مکتب دبستان
school
مدرسه
school
دسته
school
جماعت همفکر
to leave word in the house
در خانه سپردن
Your train will leave from platform 8.
قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
leave no stone unturned
<idiom>
به هردری زدن
leave (someone) holding the bag
<idiom>
تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
leave hanging (in the air)
<idiom>
بدون تصمیم قبلی
Leave it tI'll tomorrow morning .
آنرا بگذارتا فردا صبح
Leave world with your father that. . .
به پدرتان بسپارید که ...
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
Leave this space blank.
این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
to leave no stone unturned
زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
Turn off the light before you leave.
پیش از رفتن چراغ را خاموش کن
wurzburg school
مکتب وورتسبورگ
vocational school
اموزشگاه حرفهای
training school
کاراموزگاه
vienna school
مکتب وین
school-leaver
کسیکهبتازگیازمدرسهفارغشدهاست
zurich school
مکتب زوریخ
school friend
دوستمدرسهای
The last school day.
آخرین روز مدرسه
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
school shooting
تیراندازی در مدرسه
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
drop out (of school)
<idiom>
ترک مدرسه
to enrol somebody at a school
کسی را در آموزشگاه ای نام نویسی کردن
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
graduate school
دفتریدرآمریکایشمالیکهبهافرادفارغالتحصیلآموزشمیدهدgovernment
driving school
آموزشگاهرانندگی
day school
مدرسهی روزانه
day school
مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
old school tie
کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
old school tie
سر سپردگیها و دوستیهای آموختگان این نوع مدارس
pre-school
شیرخوارگاه
pre-school
مهدکودک
pre-school
وابسته به سنین 2 تا 5 سالگی
pre-school
پیش دبستانی
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
school age
سن آغاز تحصیل
school age
سن مدرسه
school age
سالهای تحصیل
Sunday School
مدرسهی یکشنبه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com