English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift up one's horn مغرور بودن
Other Matches
horn شاخ
horn in فرو کردن
horn in تحمیل کردن
horn in on <idiom>
horn قاچ زین اسب
horn شاخک مین ارتعاشی شاخک مجاورتی مین
horn بوق
horn کرنا
horn شیپور پیاله
horn نوک
horn آبشکن
basset horn قره نی دارای صدای تنور
ammon's horn شاخ امون
powder horn دبه باروت
ram's horn شاخ قوچ
ram's horn قسمتی ازاستحکامات خندق
ram's horn تورماهیگیری
switch horn سویچ مین شاخک دار
ink horn دوات شاخی
hunting horn بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
dorset horn گوسفند شاخ بلندانگلیسی
english horn نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
fog horn بوق مه
horn gap شکاف سرنایی
chemical horn مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
bull horn بلندگوی دستی
horn mad شوریده
horn mad عصبانی
horn of plenty شاخ نشان وفور نعمت
horn socket [وسیله ای که از آن برای صید ماهی استفاده می شود]
horn stone سنگ اتشزنه سیاه
occipital horn شاخ پس سری
air horn بوقبادی
horn-rimmed بهشکلشاخ - بهشکلبوق
horn-work [استحکامات بیرونی با دو سنگر]
ram's horn طرح شاخ قوچ [در طرح های ایلیاتی و قشقایی و گاه در طرح های دیگر از این طرح برای تزئین فرش استفاده می شود.]
Horn loudspeaker بلند گوی بوقی
ram's horn قلاب جرثقیل
French horn نوعی شیپور
blow one's own horn <idiom> شکست درچیزی
to blow a horn بوق زدن
horn of pole piece شاخ قطبک
dual tone horn بوق با دو صدا
air operated horn شیپور بادی
loud tone horn بوق با صدای زیاد
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
ram's horn hook قلاب دو شاخه
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift well چاه بالابر
lift well چاه اسانسور
lift بالابردن
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift جرثقیل
lift بار زدن
lift بالا دادن
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift حمل و نقل هوایی
lift بالارو
lift دزدیدن
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift برداشتن
lift بالا بردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift رفع کردن
lift یک وهله بلندکردن بار
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالارفتن
lift سرقت کردن
lift بلند کردن
lift جر ثقیل بالا بر
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift بالابر
lift ترفیع اسانسور
lift پیشرفت
lift دزدی
lift سرقت ترقی
static lift برای استاتیک
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
shoe lift پاشنه کش
to lift one's hand سوگند خوردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ti lift one's head نیرو گرفتن
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
suction lift ارتفاع مکش
suction lift بلندی مکش
lift shaft محور بالابر
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
dynamic lift برای دینامیکی
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
lift dumper کاهنده برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire بلند کردن اتش
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift helicopter هلی کوپتر باری
jet lift استفاده از تراست موتورجت
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
economic lift عمر قانونی وسیله
economic lift عمرقانونی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
center of lift مرکز برا
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift برای نامتقارن
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
assault lift ترابری هجومی
dead lift کوشش بیهوده
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift ترابری اب و خاکی
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
airborne lift تناژیکان هوابرد
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift تخت روان
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift the seizure رفع توقیف
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
ski lift تله اسکی
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift pump تلمبه کششی
olympic lift کنده یک چاک
lift pass پاس عمقی
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
airborne lift بار هوابرد
lift vector بردار برا
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
high lift configuration شکل برای زیاد
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
slope of lift curve شیب منحنی برا
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
vertical lift bridge پل بالارو
high lift system سیستم برای زیاد
high lift device وسایل برای زیاد
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
direct lift control کنترل مستقیم برا
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com