English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
Other Matches
manger اخور
a dog in the manger <idiom> نه خود خورد نه کس دهد
garde manger سرد خانه اشپز خانه
garde manger اشپزمتصدی سرد خانه
a dog in the manger <idiom> آدم بخیل
salle a manger اطاق ناهار خوری
hack جنده
hack نویسنده مزدور
hack درشکه کرایه
hack اسب پیر
hack ضربه خطای دست به بازوی حریف
hack لگد زدن عمدی دررگبی
hack کلنگ دو سر
hack ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
hack تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hack تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hack saw اره اهن بر
hack saw اره بهن بری
hack saw قلم مو
hack saw اره کمانه
hack خردکردن بیل زدن
hack زخم زدن
hack کلنگ
hack سرفه خشک وکوتاه چاک
hack برش
hack شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجادمیشود
hack ضربه
hack ضربت بریدن
hack اسب کرایهای
hack chronometer کرونومتر یدکی
hack hammer چکش تیشه مانندکه سنگ تراشان بکارمیبرند
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hack knife چاقوی مخصوص برش کامل
hard hack اسپیره
hack chronometer ساعت شماردقیق یدکی
hack saw tightener خروسک اره کمانه
live-in سرخانه
live-in زیست کننده در محل کار
live به سر بردن
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live on بزندگی ادامه دادن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to live through something چیزی را تحمل کردن
live on بازهم زنده بودن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live down باخاطرات زنده ماندن
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
to live through something تاب چیزی را آوردن
live تحت پتانسیل
live زنده کردن
live مهمات جنگی
live :زنده
live برقدار
live زنده بودن
live جریان دار
live فشنگ جنگی
live تیراندازی جنگی
live زنده
live : زندگی کردن زیستن
live سرزنده
live موثر
live دایر
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
live wire سیم برقدار
live wires سیم برقدار
live wire سیم زنده
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in privacy تنهازیستن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live to oneself تنها زندگی کردن
live wires سیم زنده
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
To live off ones capital . ازمایه خوردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
to live fast ولخرجی کردن
does your father live ایا پدر شما زنده است
live forever ابرون گس
live forever ابرون ریشه دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load بارزنده
live load سربار
live load بار زنده
live load بار رونده
live load بارموثر
live forever زندگی ابدی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live ball توپ زنده
live ball توپ در جریان
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live ammunition مهمات جنگی
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing زنده زا
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data داده موثر
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live oak بلوط ویرجینیا
to live fast خوش گذرانی کردن
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
live steam بخار زنده
live stock چارپایان اهلی
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
live vessel شناوه با خدمه
long live زنده باد
long live پاینده باد
to die or to live مردن یازیستن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
live out the night شب را صبح کردن
live out the night شب را بسر بردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
live copy paste کپی الصاق مستقیم
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
to live a long life عمر دراز کردن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
live load reduction کاستن از بار زنده
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
to live at the expense of society بار دیگران شدن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com