Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English
Persian
to live in privacy
تنهازیستن
Other Matches
privacy
خلوت
to i. upon any one's privacy
مخل تنهایی و اسایش کسی شدن
privacy
پوشیدگی
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
privacy
قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
privacy
قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
privacy
جداسازی مبادله پیام برای تامین
privacy
استقلال پیام
privacy
حریم
privacy
اختفاء
privacy
پوشیدگی پنهانی
privacy
تنهایی
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
data privacy
محرمانه بودن داده ها
privacy between husband and wife
خلوت بین زن و شوهر
pretty good privacy
یات پرداخت در اینترنت به کار می رود
federal privacy act
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
live on
بازهم زنده بودن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
live down
باخاطرات زنده ماندن
live
زنده بودن
to live through something
چیزی را تحمل کردن
live
:زنده
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
live down
<idiom>
جبران خطاواشتباه
live
: زندگی کردن زیستن
live-in
زیست کننده در محل کار
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live-in
سرخانه
live on
بزندگی ادامه دادن
live
به سر بردن
live
سرزنده
live
موثر
live
فشنگ جنگی
live
مهمات جنگی
live
تیراندازی جنگی
live
برقدار
live
تحت پتانسیل
live
جریان دار
live
زنده کردن
live
زنده
to live in
پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live
دایر
live wire
سیم زنده
live wire
سیم برقدار
to live in luxury
با تجمل زندگی کردن
to live in cloves
روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in reproach
بخواری یا مذلت زیستن
to live in a small way
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live in luxury
خوش گذرانی کردن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
to live fast
ولخرجی کردن
live wire
آدم پر حرارت و با پشتکار
to live in luxury
درنعمت زیستن
to live fast
خوش گذرانی کردن
we eat that we may live
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live wires
سیم برقدار
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live in poverty
[want]
در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live .
<proverb>
تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
live wires
سیم زنده
live wires
آدم پر حرارت و با پشتکار
He did not live long enough to …
آنقدر عمر نکرد که ...
Where dose she live ?
کجا زندگی می کند ؟
To live in affluence .
درنازونعمت زندگه کردن
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live off ones capital .
ازمایه خوردن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
does your father live
ایا پدر شما زنده است
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining
ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live ammunition
مهمات جنگی
live load
بارزنده
live load
سربار
live load
بار زنده
live load
بار رونده
live forever
زندگی ابدی
live load
بارموثر
live forever
ابرون ریشه دار
live forever
ابرون گس
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live ball
توپ زنده
live ball
توپ در جریان
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
live bag
توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing
زنده زا
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data
داده موثر
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
live exercise
تمرین با تیر جنگی
to live extempore
کردی خوردی زندگی کردن
live round
تیر جنگی
live steam
بخار زنده
live stock
چارپایان اهلی
live stock
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
live up to one's principles
موافق مرام خود رفتار کردن
live vessel
شناوه با خدمه
long live
زنده باد
long live
پاینده باد
to die or to live
مردن یازیستن
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live extempore
دست بدهن بودن یازندگی کردن
live round
گلوله جنگی
live out the night
شب را صبح کردن
live out the night
شب را بسر بردن
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
live oak
بلوط ویرجینیا
live high off the hog
<idiom>
خیلی تجملاتی زندگی کردن
To live from hand to mouth .
دست به دهن زندگه کردن
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
To live in a fools paradise .
گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
live load reduction
کاستن از بار زنده
May his soull live in peace.
روحش شاد باشد
to live a long life
عمر دراز کردن
live from hand to mouth
<idiom>
پول بخور نمیر داشتن
to live at hack and manger
درفراوانی زیستن
The doctors dont think she wI'll live.
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
To live a seeluded life.
درگوشه تنهائی بسر بردن
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
to live like cat and dog
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
to live at the expense of society
روی دوش جامعه زندگی
I live in the apartment(flat) below.
درآپارتمان زیری زندگه می کنم
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
I live a very regular life .
زندگی خیلی منظمی دارم
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
We live in the Machine Age .
ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin.
اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
To live on borrowed money . To play for time .
این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones
<idiom>
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com