Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
to lose interest	بی میل شدن
to lose interest	جلب توجه نکردن
Search result with all words
To sever ones ties . to lose interest.	قطع علاقه کردن
Other Matches
lose	تلف کردن
lose	از دست رفتن
lose	منقضی شدن باختن
lose	زیان کردن
lose	از دست دادن
to lose way	کند شدن
to lose something	چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose f.	لاغرشدن
lose out	توفیق نیافتن
lose out	شکست خوردن
to lose something	مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
lose	گم کردن
lose	شکست خوردن
lose	باختن
lose	نداشتن چیزی دیگر پس از این
to go and lose	بخاطر غفلت از دست دادن [اصطلاح روزمره]
lose out <idiom>	بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
to lose ones he	گیج شدن
to lose ones he	سرخودرابباد دادن
lose one's way <idiom>	گم شدن
lose	مفقود کردن
to lose weight	لاغر شدن
to lose scent	گم کردن
lose the case	محکوم شدن در دعوی
lose track of <idiom>	ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
lose ground	عقب افتادن
to lose track [of]	فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
lose one's head <idiom>	دست پاچه شدن
lose temper <idiom>	عصبی شدن
to lose face	آبروی خود را از دست دادن
to lose the t. of a discourse	رشته سخن را ازدست دادن
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
lose of ball	لورفتن توپ
lose one's head	دیوانه شدن
lose one's sight	کور شدن
to lose one's sight	کور شدن
lose touch with <idiom>	از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
lose sight of <idiom>	ندیدن ،فراموش کردن
to lose ground	عقب نشینی کردن
to lose heart	مایوس شدن
to lose one's nerves	خود را باختن
to lose one's nerves	دست پاچه شدن
to lose one's nerves	متانت را از دست دادن
to lose one's temper	ازجادر رفتن
to lose one's temper	متین بودن خونسردی نشان دادن
to lose patience	شکسبایی را از دست دادن
to lose patience	بی طاقت شدن
to lose patience	تاب و توان رااز دست دادن
to lose plant	مردن
to lose ground	پس نشستن
to lose face	پست شدن
lose one's temper <idiom>	از کوره دررفتن
lose one's shirt <idiom>	پول زیادی را از دست دادن
lose one's marbles <idiom>	دیوانه شدن
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
lose heart <idiom>	سست ودلسرد شدن
lose face <idiom>	به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
Those who lose must step out.	هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to lose an eye	ازیک چشم نابیناشدن
to lose courage	بی جرات شدن
to lose courage	ترسیدن
to lose face	نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
to lose plant	پژمرده شدن
to lose one's life	فوت کردن
to lose one's reason	غیر عاقلانه شدن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
lose time	وقت هدر دادن
lose time	وقت تلف کردن
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
lose time	تلف کردن زمان
lose time	هدر دادن زمان
to lose one's reason	عقل خود را ازدست دادن
to lose sleep over something [someone] <idiom>	بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
to lose one's life	جان دادن
to lose one's life	درگذشتن
to lose one's life	مردن
to lose sleep over something [someone] <idiom>	بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
To lose onehead . To get into a panic.	دست پاچه شدن
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن
To be out out of breath . To lose ones wind .	از نفس افتادن
To lose ones enthusiasm(ardour).	شل شدن (بی علاقگ )
To win (lose ) a bet .	شرطی رابردن (باختن )
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?	چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb>	گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
To give up in despaer . To lose hope .	قطع امید کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation.	رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
interest	ربح
the interest of it is gone	مزه اش رفت
the interest of it is gone	دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
interest	فرع
interest	سهیم کردن
interest	علاقه .
interest	بهره
interest	تنزیل
interest	سود مصلحت
interest	دلبستگی
interest	علاقمند کردن
interest	ذینفع کردن
interest	بر سر میل اوردن
interest	علاقه
interest	رغبت
interest	نفع
interest	توجه نظر
interest	سودیا بهره
It is of no interest to me at all.	من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
self interest	غرض شخصی
own best interest	صلاح
interest	سهم [قسمت]
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
to have an interest [in]	سهم داشتن [شریک بودن] [در]
interest	بهره [اقتصاد]
interest	اهمیت [مهم ] [جالب]
i do it in your interest	به خاطر شما این کار رامیکنم
i take no interest in that	هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
it is of interest to me	برای من سودمند است
it is of interest to me	من در ان علاقه مندم
of no interest	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
at % interest	با بهره 21 درصد
self interest	نفع شخصی
interest	مصلحت
interest on interest	ربح مرکب
interest on interest	ربح در ربح
interest	سود
self-interest	نفع شخصی
vital interest	مصلحت حیاتی
May be I can interest you in this issue .	شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
interest-free	وام بدونبهره
You have piqued my interest in ...	تو من را به ... علاقه مند کردی.
interest group	علایقگروهی
Principal and interest .	مایه وسود
vested in interest	واگذاری حق انتفاع موجل
point of interest	نقطهبهره
interest inventory	پرسشنامه رغبت سنج
interest profit	عایدی حاصل از بهره
interest rate	نرخ بهره
legal interest	بهره قانونی
legal interest	ربح قانونی
loan interest	بهره وام
moneyed interest	پول داران
personal interest	نفع شخصی
primary interest	مسئولیت اصلی
primary interest	هدف توجه اصلی
principal and interest	اصل پول و بهره
profound interest	دلبستگی زیاد
profound interest	میل مفرط
interest for delay	بهره دیرکرد
interest blank	برگ رغبت سنج
compound interest	بهره مرکب
interest groups	گروههای ذینفع
simple interest	سود ساده
simple interest	سود پول بر اساس سال 063 روزه
vested interest	منافع مقرره
accrued interest	بهره متعلقه
accrued interest	بهره ای که عاید شده ولی هنوز پرداخت نشده است
bank interest	بهره بانکی
conflict of interest	برخورد منافع
contractual interest	بهره کل وامی که وام گیرنده باید به وام دهنده بپردازد
declaration of interest	اعلام بهره
default interest	بهره معوق
economic interest	منافع اقتصادی
high interest	بهره گران
high interest	بهره سنگین
public interest	منافع عمومی
public interest	نفع عمومی
public interest	منافع عامه
that point was of p interest	ان نکته جالبیست ویژهای داشت
rat of interest	نرخ ربح
rate of interest	نرخ بهره
the iron interest	کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
conflict of interest	تضاد منافع
compound interest	ربح مرکب
reversionary interest	حق انتفاع موجل از مال غیر
rat of interest	نرخ بهره
the iron interest	کسانی که در اهن کار می کنند
questionof interest	پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
pure interest	سود ویژه منافعی که پس از کسر کلیه استهلاکات به سرمایه گذارپرداخت میشود
put out to interest	به بهره گذاشتن
pure interest	منافع خالص
pure interest	بهره خالص
Such things just dont interest me.	توی این خطها نیستم
effective interest rate	نرخ بهره موثر
special interest group	که علاقمند به سخت افزار یا نرم افزار خاصی هستند
special interest group	گروه
high rate of interest	نرخ بالای بهره
considerations of public interest	مصالح مرسله
She did not show any interest in my problems, let alone help me.	مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
area of operational interest	منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
nominal interest rate	نرخ بهره اسمی
to put out money to interest	پول به بهره گذاشتن
to put out money to interest	پول تنزیل دادن
vocational interest blank	پرسشنامه علائق شغلی
vested interest groups	گروههای همسود
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
i paid the debt plus interest	بدهی را با بهره ان دادم
prime rate of interest	نرخ بهره ترجیحی
market rate of interest	نرخ بهره بازار
money loaned without interest	قرض الحسنه
money rate of interest	نرخ بهره پولی
natural rate of interest	نرخ بهره طبیعی
matter of mutual interest	موضوع دارای سود دوجانبه

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com