English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
to lose plant مردن
to lose plant پژمرده شدن
Other Matches
lose شکست خوردن
lose منقضی شدن باختن
lose زیان کردن
lose از دست دادن
lose تلف کردن
lose مفقود کردن
lose گم کردن
to lose way کند شدن
lose باختن
to lose ones he سرخودرابباد دادن
to go and lose بخاطر غفلت از دست دادن [اصطلاح روزمره]
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
lose از دست رفتن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
lose out شکست خوردن
lose out توفیق نیافتن
lose out <idiom> بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
to lose f. لاغرشدن
to lose ones he گیج شدن
lose one's way <idiom> گم شدن
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
lose one's marbles <idiom> دیوانه شدن
to lose face نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
to lose face پست شدن
lose ground <idiom> به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
lose face <idiom> به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
lose one's temper <idiom> از کوره دررفتن
to lose face آبروی خود را از دست دادن
to lose weight لاغر شدن
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
lose sight of <idiom> ندیدن ،فراموش کردن
to lose an eye ازیک چشم نابیناشدن
lose heart <idiom> سست ودلسرد شدن
to lose courage بی جرات شدن
to lose courage ترسیدن
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to lose ground پس نشستن
to lose one's nerves خود را باختن
to lose one's nerves دست پاچه شدن
to lose one's temper ازجادر رفتن
to lose one's temper متین بودن خونسردی نشان دادن
to lose ground عقب نشینی کردن
to lose patience شکسبایی را از دست دادن
to lose patience بی طاقت شدن
to lose the t. of a discourse رشته سخن را ازدست دادن
to lose scent گم کردن
to lose interest جلب توجه نکردن
to lose interest بی میل شدن
to lose one's nerves متانت را از دست دادن
lose ground عقب افتادن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
lose of ball لورفتن توپ
lose one's head دیوانه شدن
lose one's sight کور شدن
to lose one's sight کور شدن
to lose heart مایوس شدن
lose the case محکوم شدن در دعوی
to lose patience تاب و توان رااز دست دادن
to lose one's reason غیر عاقلانه شدن
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
lose time وقت تلف کردن
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
lose time تلف کردن زمان
lose time هدر دادن زمان
lose time وقت هدر دادن
to lose one's reason عقل خود را ازدست دادن
to lose one's life فوت کردن
to lose track [of] فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
lose one's head <idiom> دست پاچه شدن
to lose one's life مردن
to lose one's life درگذشتن
lose temper <idiom> عصبی شدن
to lose one's life جان دادن
To lose ones sight . To go blind. کور شدن
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
To lose ones enthusiasm(ardour). شل شدن (بی علاقگ )
To lose onehead . To get into a panic. دست پاچه شدن
To be out out of breath . To lose ones wind . از نفس افتادن
To win (lose ) a bet . شرطی رابردن (باختن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
To give up in despaer . To lose hope . قطع امید کردن
To sever ones ties . to lose interest. قطع علاقه کردن
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
plant گیاه
plant محل کارخانه یا کارگاه
plant غرس کردن
plant وسایل
plant واحد صنعتی
plant تجهیزات کارگاه
plant کارگاه
plant کشت و زرع کردن نهال زدن
plant در زمین قراردادن
plant مستقر کردن
plant گیاه نهال
plant رستنی
plant out در فواصل معین کاشتن
plant out نشا کردن
plant ماشین الات کارخانه
plant دستگاه
plant ماشین
plant کارخانه
plant تاسیسات
plant کاشتن
plant ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
in plant درحال رویش درحال رشد
in plant رویان
plant نبات کارخانه
to plant out درفاصلههای معین کاشتن
to plant out از گلدان در اوردن ودرزمین کاشتن
f. plant گیاه برگی یابرگ دار
plant pot دیگپلاستیکی
pot plant گیاهخانگی
treatment plant طرزعملدستگاهماشین
rubber plant درخت کائوچو
plant-dyes رنگینه های گیاهی
structure of a plant ساختمانگیاه
the stem of a plant ساقه گیاه
bedding plant گیاهیگلدار
plant cell سلولگیاهی
to miss plant سبز نشدن
to plant down ther اخ کردن
to plant down ther پول نقد دادن
to plant down ther اینه کردن
to plant oneself جابگیر شدن
to plant oneself مستقرشدن
vinegar plant بچه سرکه
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
xerophylus plant گیاه خشک دوست
lubricants plant گیاهروغنی
telephone plant تشکیلات مراکز تلفن خودکار
smelting plant کارخانه ذوب
cooling plant سردخانه
energy plant نیروگاه
electric plant کارخانه برق
electric plant نیروگاه
dressing plant تاسیسات تهیه سنگ معدن
desalination plant واحدی جهت گرفتن املاح
desalination plant واحد ملح گیری
cotton plant بوته پنبه
cotton plant درخت پنبه
cooling plant تاسیسات سردکننده
energy plant کارخانه تولید نیرو
foliage plant گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
ice plant کارخانه یخ ساز
humble plant گل ناز
granulating plant تاسیسات یا واحد گرانولاسیون
plant geography جغرافیای گیاهی
generating plant پست نیرو
generating plant نیروگاه
generating plant کارخانه برق
gas plant fraxinella=
galvanizing plant واحد اب روی کاری
contractors plant ماشینهای ساختمانی
contractor plant کارخانه پیمان کار
power plant نیروگاه
power plant پیش راننده
power plant نیروگاه موتور مولدنیرو
power plant موتوربرق
power plant دستگاه مولد نیرو
power plant مرکز تولید نیرو
power plant محرکه وسیله نقلیه
power plant دستگاه تولیدنیروی
power plant کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
power plant تاسیسات جریان قوی
concreting plant کارخانه بتن سازی
concrete plant کارخانه بتن سازی
coking plant کارخانه ذغال سازی
cement plant کارخانه سیمان
building plant وسایل ساختمان
egg plant بادنجان
batching plant مرکز اندازه گیری
air plant گیاه هواخوریاهواروی
agglomerating plant واحد یا تاسیسات زینتر
power plant نیروگاه برق
indigo plant گیاهان نیل دار درخت نیل
plant food غذای گیاهی
plant mixing امیختن در کارخانه
plant mixing اختلاط در کارخانه
sensitive plant حساسه
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
ordnance plant کارخانجات اردنانس
plant mix مواد سنگی اغشته شده درماشین اسفالت
plant louse شپشه
plant louse شته
plant ecology بوم شناسی گیاهی
pilot plant کارگاه نمونه
pilot plant کارخانه نمونه
pilot plant واحد ازمایش صنعتی
plant construction ساختمان کارخانه
plant food غذای گیاه
mobile plant دستگاه متحرک
metallurgical plant کارخانه ذوب اهن
manufactoring plant کارخانه تولیدی
indigo plant بوته نیل
lemon plant یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
sintering plant تاسیسات زینتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com