English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to lose weight لاغر شدن
Other Matches
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
lose شکست خوردن
lose باختن
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose one's way <idiom> گم شدن
to lose way کند شدن
to lose f. لاغرشدن
lose از دست رفتن
to lose ones he گیج شدن
lose out <idiom> بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
to lose ones he سرخودرابباد دادن
lose منقضی شدن باختن
lose زیان کردن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
lose out شکست خوردن
lose out توفیق نیافتن
to go and lose بخاطر غفلت از دست دادن [اصطلاح روزمره]
lose گم کردن
lose تلف کردن
lose از دست دادن
lose مفقود کردن
to lose one's nerves متانت را از دست دادن
to lose one's temper متین بودن خونسردی نشان دادن
to lose one's temper ازجادر رفتن
to lose scent گم کردن
to lose plant پژمرده شدن
to lose plant مردن
to lose patience تاب و توان رااز دست دادن
to lose patience بی طاقت شدن
to lose patience شکسبایی را از دست دادن
to lose one's nerves دست پاچه شدن
to lose one's nerves خود را باختن
to lose interest جلب توجه نکردن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
lose of ball لورفتن توپ
lose one's head دیوانه شدن
lose one's sight کور شدن
to lose one's sight کور شدن
lose the case محکوم شدن در دعوی
to lose the t. of a discourse رشته سخن را ازدست دادن
to lose an eye ازیک چشم نابیناشدن
to lose courage بی جرات شدن
to lose face نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
to lose face پست شدن
to lose ground پس نشستن
to lose ground عقب نشینی کردن
to lose heart مایوس شدن
to lose courage ترسیدن
to lose interest بی میل شدن
lose ground عقب افتادن
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to lose one's life جان دادن
to lose one's life فوت کردن
to lose one's reason عقل خود را ازدست دادن
to lose one's reason غیر عاقلانه شدن
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
lose time وقت تلف کردن
lose time تلف کردن زمان
lose time هدر دادن زمان
lose time وقت هدر دادن
to lose one's life درگذشتن
to lose one's life مردن
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
lose face <idiom> به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
lose ground <idiom> به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
lose heart <idiom> سست ودلسرد شدن
lose one's marbles <idiom> دیوانه شدن
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
lose one's temper <idiom> از کوره دررفتن
lose sight of <idiom> ندیدن ،فراموش کردن
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
to lose face آبروی خود را از دست دادن
lose temper <idiom> عصبی شدن
lose one's head <idiom> دست پاچه شدن
to lose track [of] فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
To win (lose ) a bet . شرطی رابردن (باختن )
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
To be out out of breath . To lose ones wind . از نفس افتادن
To lose ones sight . To go blind. کور شدن
To lose ones enthusiasm(ardour). شل شدن (بی علاقگ )
To lose onehead . To get into a panic. دست پاچه شدن
To sever ones ties . to lose interest. قطع علاقه کردن
To give up in despaer . To lose hope . قطع امید کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
weight فشار
weight in وزن کشی
weight میزان
self weight خود وزن
weight چیزسنگین
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
self weight ویژه وزن
weight لنگر
weight نزن
weight سنگینی
weight سنگ وزنه
weight سنگین کردن
weight بارکردن
weight وزن
weight وزن دادن
weight گرانی
weight ratio نسبت وزن
weight program تمرین وزنه برداری
weight the sugar قند را بکشید
weight percent درصد وزنی
weight throw پرتاب وزنه
weight ton تن سنگین
weight training بدن سازی
weight zone مربع وزن گلوله
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
where is the kilogramme weight ? سنگ کیلوگرم کجاست
weight by volume وزن حجمی
weight trainer مربیوزنه
weight of solids وزن ذرات
weight man پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
unit weight وزن واحد
unladen weight وزن ناخالص خودرو
unladen weight وزن کامل خودرو
where is the kilogramme weight ? وزنه ....
weight and measures سنگ و اندازه
certificate of weight گواهی وزن
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
weight function تابع وزنی
weight index شاخص موزون
weight lifter وزنه بردار
weight lifting وزنه برداری
unit weight وزن مخصوص
weight trainer آموزندهوزنه
avoirdupois weight اوزان و مقیاسات اجناس
atomic weight wt.at :symb
atomic weight وزن اتمی
atomic weight جرم اتمی
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
put on weight <idiom> افزایش وزن
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
dead weight وزن خشکه
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
light-weight سر خالی
carpet weight وزن فرش
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
sliding weight وزنمتحرک
volumetric weight وزن حجمی
basis weight وزن پایه
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
brake weight لنگر
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
bow weight وزن کمان
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
beta weight وزن بتا
bat weight وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
total weight وزن کل
net weight وزن خالص
net weight وزن کلی
molecular weight جرم مولکولی
molecular weight وزن مولکولی
operating weight وزن عملیاتی
paper weight کاغذ نگهدار
paper weight وزنه
specific weight وزن ویژه
specific weight سنگینی ویژه
gross weight وزن کل
short weight وزنه کم
short weight سنگ کم
ramp weight حداکثر وزن ممکن هواپیما
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
middle weight میانه
light weight سبک وزن در اصطلاح کشتی و مشت زنی و مانندانها
letter weight کاغذ نگاه دار
landing weight وزن با هنگام تخلیه
landing weight وزن فرود
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
laden weight وزن کلی خودرو با بار
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
heavy weight سنگین وزن
he is half your weight وزن او نصف وزن شما است
gross weight وزن با فرف
middle weight میان وزن
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
heavy weight 001 کیلوگرم
gross weight وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight وزن ناویژه
gross weight وزن ناخالص
heavy weight 38+ کیلوگرم
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
empty weight وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
fixed weight وزن ثابت
equivalent weight وزن هم ارز
equivalent weight وزن معادل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com