English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to make a stop ایست کردن
to make a stop مکث کردن
Other Matches
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
stop by <idiom> ملاقات کردن
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
non-stop پایسته
non-stop پیوسته
stop off <idiom> توقف بین راه
non-stop بیتوقف
to stop [doing something] دست کشیدن
until stop [up to the stop] تا جای توقف
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop over توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
non-stop یکسره
non-stop یک ریز
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to stop [doing something] نگاه داشتن
stop منع
stop استوپ داور بوکس
stop ناک دان
stop متوقف کردن ایستگاه
stop ایستادن
stop قطع کردن
stop نگاه داشتن
stop ورجستن
stop برخورد
stop گیره
stop متوقف کننده
stop مانع
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop خواباندن بند اوردن
stop ایستگاه نقطه
stop توقف منزلگاه بین راه
stop توقف
stop مکث
stop ایستاندن
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop انجام ندادن عملی
stop ایست
stop توقف انجام کار
stop ایستادن توقف کردن
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop جلوگیری منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop از کار افتادن مانع شدن
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop code کد توقف
stop dog علامت وقف
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر
limit stop حد ایست
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
leave stop بازداشت
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop element عنصر ایست
stop go policy توسعه
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop cock شیر بستن جریان اب
end stop بستتحتانی
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
depth stop توقفعمیق
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
heel stop ترمزگیر
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
ski stop ترمزاسکی
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop at intersection توقفدرتقاطع
stop button دکمهایست
stop key کلیداستپ
water stop اب بند
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop bit ذرهء ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
sear stop ضامن چکاننده
sear stop مانع چخماق
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
program stop توقف برنامه
stop go policy سیاست تثبیت
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
stop rod میلهایستایی
stop hit دره
full stop نقطه
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
label-stop زانویی آبچکان
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
stop watch ساعت وقت گذاری
stop valve شیر قطع جریان
stop the leave بازداشت کردن
stop street خیابان فرعی
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign علامت توقف
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
full stop وقفه کامل
Stop nagging! نق نزن!
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop pushing! هل ندهید!
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
to put a stop to را گرفتن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to موقوف کردن
to bring to a stop را گرفتن
to bring to a stop بس کردن جلو
to bring to a stop موقوف کردن
bus stop ایستگاه اتوبوس
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
door stop زبانه در
door stop دکمه کله قندی
dynamic stop ایست پویا
elevation stop حد نهایی درجه
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
stop light چراغ ترمز
stop lamp چراغ ترمز
flag stop ایست
flag stop توقف
flue stop کلید ارگ
flue stop دکمه ارگ
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
stop instruction دستورالعمل توقف
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop knob دکمه
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop mechanism مکانیزم توقف
stop logs تیرکهای سد کننده
stop list صورت متخلفین
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
start stop drives محرکهای قطع و وصلی
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
stop lamp switch کلید چراغ ترمز
the train runs without a stop قطار بدون ایست
the train runs without a stop میرود
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
stop lamp switch کلید لامپ ترمز
stop light switch کلید لامپ ترمز
start stop system سیستم قطع و وصلی
stop charge regulation تنظیم با قطع جریان
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
isolating stop valve شیر جدا کننده
hop stop and jump قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
a [non-stop] barrage of jokes جوکهای مدام پشت سر هم
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
stop/clear key دکمهتوقف
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
stop/clear key وضوح
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
to stop taking [pills] , [to go off a drug] متوقف شدن [از خوردن قرص]
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
make at حمله کردن
make-up ساخت [سازمانی یا سیستمی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com