Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
to make a substitution	عوض کردن بازیگر [ورزش]
Other Matches
substitution	ان اب است
substitution	تعویض جانشینی
substitution	جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
substitution	لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
substitution	خطای اسکنر که یک حرف را با حرف دیگر اشتباه کند
substitution	استخلاف
substitution	ابدال
substitution	کفالت جانشانی
substitution	جانشینی
substitution	علی البدلی
substitution	جانشین سازی
substitution	نیابت
substitution	تعویض
complete substitution	جانشینی کالاها
complete substitution	جانشین کامل
attorney with right of substitution	وکیل با حق توکیل
attorney with right of substitution	وکیل در توکیل
partial substitution	جانشینی مصرف
request substitution	تقاضای تعویض
complete substitution	وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
substitution test	ازمون جانشین سازی
partial substitution	جانشینی کامل برای دو کالا
potential substitution	جانشینی بالقوه
potential substitution	حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
substitution of a different obligation	تبدیل تعهد
elasticity of substitution	کشش جانشینی
substitution of an obligation	تبدیل تعهد
digraphic substitution	استفاده ازرمز عددی در پیامها
digraphic substitution	رمز نویسی عددی
substitution effect	اثر جانشینی
substitution reaction	واکنش استخلافی
free radical substitution	استخلاف رادیکالی
marginal rate of substitution	نرخ نهائی جانشینی
side chain substitution	استخلاف در زنجیر جانبی
elasticity of factor substitution	کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
symptom substitution theory	نظریه جانشینی نشانه ها
electrophilic aromatic substitution	استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
symbol substitution test	ازمون جانشین سازی نمادها
nucleophilic aromatic substitution	استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
elasticity of factor substitution	وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
substitution uncleophilic biomolecular	واکنش استخلافی هسته دوست مولکولی
To make money. To make ones pile.	پول درآوردن ( ساختن )
to make friends [to make connections]	رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
to make away	ساختن
make one's will	وصیت کردن
to make away	کار
make-up	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
to make away	خلاص شدن از
to make believe	وانمود کردن
make up	ترکیب کردن
to make he	پیش رفتن
what d. does it make?	چه فرق میکند
whose make is it	ساخت کیست کار کیست
will you make one	ایا شما به عده ما خواهیدپیوست
make way	پیش رفتن
make up to	خسارت کسی را جبران کردن
I can't make anything of it.	من این را اصلا نمی فهمم [درک نمی کنم] .
make up for	جبران کردن
make up	ساخت
make a will	وصیت کردن
to make away	بر باد دادن
make away with	برباد دادن
make do	چاره موقتی
make up	ترکیب
make-up	آرایش [سازمانی یا سیستمی]
make for	مورد حمله قراردادن
make for	کمک کردن پیش بردن
make for	پیش رفتن بسوی
make do	وسیله
make do	تدبیر
make something do	با چیزی بسر بردن
make something do	با چیزی تا کردن
make do with something	با چیزی بسر بردن
make up	ساختمان یاحالت داستان ساختگی
make up	در
make away with	کار کسی راساختن
make-up	ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
make up	تکمیل کردن
make up	توالت
make up	بزک
make up	گریم کردن
make up	جعل کردن
make up	جبران کردن
make up	درست کردن
make up	گریم
make up	ارایش
make do with something	با چیزی تا کردن
make over <idiom>	بی تفاوت جلوه دادن
to make a r. for something	چیز یرا خواهش کردن
make way <idiom>	به گوشهای رفتن
make of something <idiom>	تفسیر کردن
As you make your bed so you must lie on it <idiom>	هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
to make something	چیزی را درست کردن
make it up to someone <idiom>	انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
make for <idiom>	به پیش رفتن
to make use of	بکار بردن
make do with something <idiom>	جانشین چیزی به جای چیزدیگر
make believe <idiom>	وانمود کردن
make up for something <idiom>	جبران خطا یا اشتباه
make up <idiom>	دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
make up <idiom>	استقرار وسایل تزئین وآرایش
make out <idiom>	تشخیص دادن
make out <idiom>	فهمیدن
make something out <idiom>	ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
make something up <idiom>	اختراع کردن
make the best of <idiom>	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
make the most of <idiom>	بیشترین سود را بردن
make one's own way <idiom>	باورداشتن خود
to make a r for something	برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
make up <idiom>	درستکردن
make up <idiom>	اختراعکردن
make up <idiom>	بازیافتن ،برگرداندن
make away with <idiom>	بردن
make out <idiom>	باعث اعتماد،اثبات شخص
to make	زهراب ریختن شاشیدن
to make	ادرارکردن
on the make <idiom>	سود بردن ازپول یا سکس و...
to make it up	اشتی کردن
make out <idiom>	انجام دادن
I cant make it out.	من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
to make of something	در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
What do you make of this [it] ?	نظر شما در باره این چه است؟
to make a	فاهرساختن
to make	شاش کردن
to make up to any one	پیش کسی خود شیرینی کردن
to make a	نمودار کردن
make a go of <idiom>	موفقشدن
to make an a	مساعده دادن
to make a for	دردسترس گذاشتن
to make an a	پیش مزد دادن
to make an a	پول پیش دادن
to make an a of	احمق یانادان کردن
to make an a of any one	با کسی اشنایی کردن
to make a f.	چیزدارشدن
to make a f.	دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
make at	حمله کردن
to make a d.	دفاع کردن
to make way	پیش رفتن
make	تصنیف کردن
to make out	نوشتن [چک یا نسخه و غیره]
to make out	فهمیدن
it will make against us	برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
make	ساختمان ساخت
make	سرشت
make	نظیر
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out	سر دراوردن دریافتن
to make out	تنظیم کردن
make	خلق کردن
make	باعث شدن
to make known	اشکار ساختن
to make known	معلوم کردن
to make over	انتقال دادن دوباره ساختن
to make over	واگذار کردن
make	واداریامجبور کردن
to make out	کشف کردن
make	تاسیس کردن
to make out	ثابت کردن
i can make nothing of it	هیچ انرا نمیفهم
i can make nothing of it	از ان سر در نمیاورم
make	شبیه
to make one's will	وصیت کردن
make	تهیه کردن طرح کردن
make	قرار دادن
make	باعث شدن وادار یا مجبورکردن
make	پیمودن
make	رسیدن به ساخت
make	ساخت ترکیب
make	درست کردن ساختن اماده کردن
make	طرح کردن
make	ترکیب
make-up	ترکیب
make-up	ساخت
to make ones a	فاهر شدن
make	گاییدن
to make much of	استفاده کردن از
to make ones a	حضوریافتن
to make ones a	حضور بهم رساندن
make-up	صفحه بندی
make-up	داستان ساختگی
make-up	ترتیب گریم
make	حالت
make	درست کردن
make much of	استفاده زیاد کردن از
make believe	ساختگی
make-believe	وانمود
make-believe	تظاهر
make-believe	افسانه
make-believe	قصه متظاهر
make-believe	ساختگی
make over	انتقال دادن دوباره ساختن
make over	واگذارکردن
make out	تنظیم کردن
make out	معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
make believe	قصه متظاهر
to make sure	محقق کردن
to make way	پیشرفت کردن
to make use of	استفاده کردن از
make believe	وانمود

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com