Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to meet a demand
تقاضایی را براوردن
Other Matches
to meet the a of
به تصویب رسیدن
meet
شایسته
meet
مناسب دلچسب
meet
درخور
meet
نشست نشست گاه
meet
: جلسه
meet
مطابقت کردن
meet
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
: برخورد کردن یافتن
to go to meet any one
کسیرااستقبال کردن
meet
مقتضی تقاطع
meet
برخورد کردن
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
to meet any one's a
مورد تحسین کسی واقع شدن
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
سازش کردن
meet
پرداختن
meet
مسابقه
meet
دیدار
meet
مطابق شرایط بودن
meet up with
<idiom>
تصادفی ملاقاتکردن
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
به طرف کسی رفتن
to meet
لطف کردن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
[تقاضایی را]
برآوردن
meet
پیوستن
to go to meet any one
به پیشواز کسی رفتن
meet
اشتراک
meet for a man
در خور مرد
meet for a man
شایسته است که
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
To meet a deadline .
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
meet half way
مدارا کردن
The meet is underdone.
این گوشت آبدار است.
it did not meet our views
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
track meet
مسابقاتورزشی
triangular meet
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to meet with a repulse
رد شدن
to meet the eye
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet the ear
شنیده شدن
meet half way
مصالحه کردن سازش کردن
meet joomeok
زیر مشت
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
when two sundays meet
وقت گل نی
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet pallmok
زیر ساعد
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن
The meet is salty.
این گوشت شور است.
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
dual meet
مسابقههای تیمی
to meet half way
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
To break even . To make both ends meet.
خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs).
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
demand
خواستارشدن
demand
نیاز
demand
[of]
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
to be in demand
خریدارداشتن مطلوب بودن
to be in demand
طالب داشتن
demand
احتیاج
on demand
عندالمطالبه
on demand
به در خواست به مجرد تقاضا
on demand
بنا به تقاضا
demand
مطالبه
demand
خواست
demand
درخواست
demand
مطالبه کردن
demand
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand
درخواست کردن
demand
تقاضا کردن
demand
مطالبه تقاضا کردن
demand
تقاضای خرید کالا
demand
نیاز احتیاج
demand
انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand
تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand
تقاضا کردن تقاضا
demand
طلب
demand
نیاز
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demand
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
درخواست مطالبه
demand
تقاضا
maximum demand
بار حداکثر
demand code
رمز درخواست
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
demand elasticity
کشش تقاضا
demand deposit
سپرده جاری
complementary demand
تقاضای مکمل
demand factor
ضریب تقاضا
demand factors
عوامل تقاضا
To demand ones right. To get ones due.
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
we demand p in our contract
ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
total demand
تقاضای کل
aggregate demand
تقاضای کل
to make a demand on somebody
مطالبه کردن از کسی
measurement of demand
اندازه گیری تقاضا
measurement of demand
تخمین تقاضا
demand factors
عواملی که درتغییر تقاضا موثرند عبارتنداز : درامد
demand deposit
سپرده دیداری
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
quantity of demand
مقدار تقاضا
replacement demand
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
within three days of demand
در طی سه روز پس از تقاضا
supply and demand
عرضه و تقاضا
demand accommodation
تعدیل درخواستها
change in demand
تغییر تقاضا
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
demand accommodation
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
composite demand
تقاضای مرکب
national demand
تقاضای ملی
information on demand
اطلاعات با تقاضا
demand curve
منحنی تقاضا
demand code
شماره رمزبرگ درخواست
payable on demand
پرداخت عندالمطالبه
peak demand
حداکثر تقاضا
peak demand
بیشترین تقاضا
complementary demand
تقاضای تکمیلی
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
maximum demand
بار پیک
demand for payment
تقاضای پرداخت
demand satisfaction
تحویل اماد مورد نیاز
demand schedule
جدول تقاضا
demand shift
جابجائی تقاضا
demand shift
انتقال تقاضا
demand shift
تغییر تقاضا
demand side
ستون تقاضا
demand side
طرف تقاضا
demand surface
سطح تقاضا
demand surface
میزان تقاضا
derived demand
تقاضای مشتق شده
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
demand satisfaction
تحویل درخواستها
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
demand price
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
demand forecast
پیش بینی تقاضا
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
demand function
تابع تقاضا
demand management
مدیریت تقاضا
demand meter
تقاضاسنج
demand note
مطالبه نامه
demand note
سفته
demand note
چک تمسک
demand paging
در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
demand paging
صفحه بندی مورد نیاز
demand paging
صفحه بندی تقاضا
demand pattern
الگوی تقاضا
money demand
تقاضا برای پول
demand for money
تقاضا برای پول
maximum demand
پیک بار
factor demand
تقاضای عوامل
final demand
تقاضای نهائی
financed demand
احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
inelastic demand
تقاضای بی کشش
inelastic demand
تقاضای غیر حساس
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
demand factors
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
joint demand
تقاضای مشترک
law of demand
قانون تقاضا
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
offer and demand
عرضه و تقاضا
market demand
تقاضای بازار
maximum demand
تقاضای بیشینه
excess demand
فزونی تقاضا
excess demand
درخواست مازاد
demand factors
پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
effective demand
تقاضای موثر
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
elastic demand
تقاضای با کشش
elastic demand
تقاضای کشش دار
elastic demand
حساس
elastic demand
تقاضای انعطاف پذیر
elasticity of demand
کشش تقاضا
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
energy demand
مطالبه انرژی
excess demand
تقاضای بیش از حد
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
arc elasticity of demand
کشش کمانی تقاضا
aggregate market demand
تقاضای کل بازار
aggregate demand function
تابع تقاضای کل
by popular
[demand]
request
درخواست توده پسند
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
market demand schedule
صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
maximum demand indicator
کنتور بار پیک
maximum demand meter
تقاضاسنج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com