Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (2 milliseconds)
English
Persian
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
Other Matches
overrun
هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overrun
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overrun
تجاوزکردن
overrun
انبوه شدن
overrun
پوشاندن
overrun
اب لبریز شده
overrun
تجاسر
overrun
تجاوز
overrun
سرتاسر محلی رافراگرفتن
overrun
تاراج کردن
overrun
تاخت و تاز کردن
overrun error
اشتباه در انتقال و جایگیری کاراکترها
to overrun one's creditors
از پیش بستانکاران خودگریختن
to overrun one's creditors
از دست بستانکاران فرار کردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
on duty
سر خدمت
on duty
درحین خدمت
the d. of duty
انجام وفیفه
that is beyond my duty
این از وفایف من خارج است
off duty
<idiom>
دروقت آزاد
be off one's duty
سر خدمت نبودن
the d. of duty
ادای وفیفه
while on duty
حین خدمت
while on duty
حین انجام وفیفه
to be on duty
درماموریت بودن
to be on duty
سرخدمت بودن
duty
ماموریت
duty
عوارض گمرکی عوارض
duty
نگهبان
duty
فرض کار
duty
ماموریت خدمت نگهبانی
duty
کار
duty
تکلیف
duty
وفیفه
duty
گماشت
duty
حق
off duty
مرخصی راحتی نگهبانی
duty
خدمت
shore duty
ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
shore duty
خدمت ساحل
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده انجام وفیفه
religious duty
فرض وفیفه
religious duty
فریضه
sea duty
ماموریت دریایی
sense of duty
حس وفیفه شناسی
sea duty
خدمت دریا
send on duty
مامور کردن
special duty
کار ویژه
ready for duty
اماده کار
lapse from duty
ترک وفیفه
laspe from duty
ترک وفیفه
line of duty
مسیر خدمتی
line of duty
نحوه انجام وفیفه
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
officer on duty
افسر مداومت کار
officer on duty
افسرنگهبان ستاد
officer on duty
افسر مسئول
periodic duty
کار متناوب
personal duty
فرض عینی
personal duty
واجب عینی
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
post of duty
پاسگاه
probate duty
هزینه تصدیق وصیتنامه
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
rate of duty
نرخ عوارض
rated duty
کار اسمی
inland duty
گمرک داخلی
staff duty
وفیفه ستادی
staff duty
ماموریت ستادی
uninterrupted duty
کار مداوم غیر یکنواخت
duty-bound
حینانجام وفیفه
To do (perform) ones duty.
تکلیف خود را انجام دادن
in the line of duty
<idiom>
کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار
shrink one's duty
از انجام وظیفه شانه خالی کردن
sense of duty
<adj.>
وظیفه شناسی
customs duty
عوارض گمرکی
customs duty
تعرفه گمرکی
customs duty
حقوق گمرکی
export duty
تعرفه صادرات
export duty
هزینه صادرات
export duty
حقوق صادرات
uninterrupted duty
کار بی وقفه
type of duty
نوع کار
staff duty
کار ستادی
stamp duty
تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp duty
حق تمبر
temporary duty
شغل موقت
temporary duty
ماموریت موقت
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
that is your duty and not mine
این وفیفه شماست
that is your duty and not mine
نه وفیفه من
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
treaty duty
حق متعارف گمرکی
duty free
فاقد حقوق گمرکی
duty branch
رسته
duty branch
رسته خدمتی
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
duty assignment
ارجاع شغل
day of duty
روزخدمت
day of duty
تعداد روزهای خدمت
countervailing duty
حقوق گمرکی جبرانی
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
duty call
دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
duty cycle
چرخه کار
duty free
معاف ازحقوق گمرکی
duty free
معاف ار مالیات
duty free
معاف از عوارض گمرکی
duty free
بخشوده از حقوق گمرکی
duty factor
دوره کار
duty factor
ضریب کار
duty cycle
دوره کار
duty cycle
ضریب کار
continuous duty
کار پیوسته
combat duty
امور رزمی
combat duty
ماموریت رزمی
active duty
ارتش کادر
active duty
خدمت کادر ثابت
acceptance duty
الزام به قبولی نویسی
dereliction of duty
وفیفه نشناسی
dereliction of duty
ترک وفیفه
death duty
مالیات بر ارث
heavy-duty
مخصوص کارسنگین
heavy duty
مخصوص کارسنگین
ad valorem duty
حقوق گمرکی به نسبت ارزش کالا
ad valorem duty
حقوق گمرکی براساس قیمت کالا
collective duty
واجب کفایی
collective duty
فرض کفایه
breach of duty
ترک وفیفه
breach of duty
ترک خدمت
bounden duty
وفیفه واجب یا لازم
aviation duty
شغل خلبانی
aviation duty
شغل پروازی
advalorem duty
حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
duty-free
معاف از گمرک
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
estate duty
مالیات بر ارث
estate duty
مالیات ارث
exempt from duty
معاف از خدمت
extra duty
خدمت اضافی
extra duty
وفیفه اضافی ماموریت اضافی
fatigue duty
بیگاری
fatigue duty
کار بیگاری
fatigue duty
کاراجباری در سربازخانه
field duty
خدمات رزمی
field duty
ماموریت رزمی
free of duty
معاف از عوارض گمرکی
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
i deed it my duty to
وفیفه خود می دانم که
import duty
حقوق واردات
individual duty
واجب عینی
duty with troops
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
duty to god
وفیفه شخص نسبت به خدا
duty status
وضعیت خدمتی
duty position
شغل ارجاعی
duty position
شغل
duty paid
گمرک پرداخته
duty paid
گمرک شده
duty officer
افسرمداومتکار ستاد
duty officer
افسر نگهبان ستاد
duty hands
نگهبانان
duty hands
گروه نگهبانان
duty position
محل شغلی
duty rated
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
duty ship
ship mission active
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
duty station
محل خدمت
duty roster
لوحه نگهبانی
heavy duty revetment
پوشش با مقاومت زیاد
permanent duty station
محل خدمت دایمی
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
delivered duty paid
تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
to release
[from responsibility, duty]
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
mistake while in discharge of duty
خطا در حین انجام وفیفه
heavy duty relay
رله جریان قوی
short time duty
کار موقت
fulfilment of a religious duty
اداء فریضه
active duty for training
اموزش زیر پرچم
heavy duty boot
نیمچکمه
permanent duty station
پادگان دایمی
The officer on night duty.
افسر کشیک شب
Personal effects are duty-free.
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com