English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
English Persian
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
Other Matches
jury هیئت داوران
jury مقامات رسمی نافر
jury هیات داوران
jury هیات منصفه
jury ژوری داورگان
jury هیئت منصفه
to jury-rig something چیزی را بالبداهه ساختن
to jury-rig something چیزی را به هم پیوستن
grand jury هیئت منصفه عالی
grand jury هیات منصفه عالی
petty jury هیئت منصفه
jury man عضو هیات منصفه
jury sturt پایه اضافی یا موقتی
special jury هیئت منصفه مخصوص
pyx jury هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
jury box جایگاههیاتمنصفه
trial jury هیئت منصفه
petty jury هیئت داوری هیئت قضات
petit jury هیئت منصفه دوازده نفری
member of the jury عضو هیات منصفه
striking a jury تعیین هیات منصفه با روش حذفی
pack up بستن
pack up دست از کارکشیدن
pack off روانه کردن
to pack off روانه کردن
pack وسیله محمول
to pack off بیرون کردن
pack فشردن
six-pack نیم دوجین
six-pack شش قوطی
pack بسته کردن
pack محمول بادواب
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack بسته کردن یکدست ورق بازی
pack بسته بندی کردن
pack قرار دادن
pack بار
pack توده کردن بزور چپاندن
pack بارکردن بردن
pack فرستادن
pack بسته
pack دسته گروه
pack فشرده سازی
pack تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack کوله پشتی
pack بقچه
pack متراکم کردن فشردن
pack بزور جا دادن
wolf pack حمله چندزیردریایی با هم به هدف
survival pack بسته نجات
summit pack کوله قله
power pack جعبه تغذیه
power pack دستگاه تنظیم برق
trade pack بسته بندی تجاری
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
a face-pack ماسک صورت
A pack of lies . یک مشت دروغ
To pack a suitcase. چمدان بستن
film pack جایفیلم
emery pack جاسوزنی
cigarette pack بستهسیگار
pack ice یخ شناور
pack ice یختوده
pack ice رجوع شود به pack ice
face pack مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
wolf pack حمله گرگ
wolf pack گله گرگ
pack animal چهارپا
imagery pack بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
gravel pack پوشش شنی
flat pack بسته مسطح
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
disk pack گروه بسته
disk pack بسته دیسک
disk pack گرده بسته
amphibious pack تک اب خاکی
amphibious pack بارهای اب خاکی
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
pack animal حیوان باربر
climbing pack کوله پشتی
pack animals حیوان باربر
pack animals چهارپا
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
pack annealing التهاب لفافی
pack cloth لفاف بارپیچی
pack staff بارنگهدار
pack staff بغچه نگه دار
pack saddle زین مخصوص بار
pack saddle زین بارگیری
pack road جاده مال رو
pack horse بارگیر
pack horse یابو
pack box پاکت
pack artillery توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
pack box بسته
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack frame کوله پشتی زین دار
pack horse اسب بارکش
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
a pack of ravening wolves یک گروه گرگ ژیان
pack annealing furnace کوره التهاب لفافی
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
portable disk pack بسته دیسک قابل حمل
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com