Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
to play square
راست وحسینی بازی کردن
Other Matches
square out
ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
square
جوردراوردن
square
وفق دادن
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
چهارگوش کردن مربع کردن
square
راست حسینی
square
برابر
square
عادلانه
square
منظم حسابی
square
منصف
square
جذر میدان
square
مجذور
square
مربع توان دوم
square
گوشه دار
square
چارگوش
three square
دارای سه ضلع مساوی
square
واریز کردن
square
مربع
on the square
بانصاف
by the square
مطابق نمونه
by the square
درست
by the square
بدقت
square in
پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
all square
مساوی
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
t square
خطکش چلیپایی
t square
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
square
خانه شطرنج
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
به یک طرف میله وعمود به ان
square
مساوی
square
گونیا
square
چهار گوش
square
مرتب کردن کلاه
three square
بشکل مثلث
three square
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
four-square
با صراحت
four-square
قرص
four-square
محکم
four-square
صریح
four-square
بیرودربایستی
four-square
صادق
four-square
راستگو
four-square
بیشیله پیله
try square
گونیای فلزی
out of square
خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
out of square
کج
on the square
بدون کجی
four-square
چهار گوشهی کامل
four-square
رک و راست
four-square
پابرجا
four-square
استوار
four-square
مصمم
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
square one
<idiom>
درآغاز
mean square
یک مربع حسابی
on the square
بدرستی
four-square
چهارگوش
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
four-square
به طور صریح
four-square
پراراده
four-square
مصممانه
four-square
رک
four-square
کاملا مربع
square inch
اینچ مربع
square knot
گره مرکب از دونیم کره
square knot
گره مربر
square knot
گره مربع
square lattice
شبکه مربعی
square matrix
ماتریس مربعی
square planar
مسطح مربعی
square matrix
ماتریس مربع
square leg
محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
square means second p
مجذوریعنی توان دوم
square metre
متر مربع
square foot
فوت مربع
square number
مربع کامل
[ریاضی]
white square
خانهسفید
fair and square
<idiom>
راست وبی پرده
The Ferdowsi Square .
میدان فردوسی
root mean square
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
square ball
پاس عرضی
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
square dance
رقص محلی امریکا
square dance
رقص چوبی
square dome
چهار طاقی
square matrix
ماتریس مربعی
[ریاضی]
square potential well
چاه مربعی پتانسیل
square pyramid
هرم مربع القاعده
square meal
غذایمقوی
square bracket
کروشه
square bracket
براکت
three square file
سوهان سه گوش
set square
گونیا
square trowel
مالهچهاگوش
square sail
بادبانچهاگوش
square root of
جذرعددی
square neck
یقهچهاگوش
square move
حرکت
square flag
پرچممربع
square bet
شرطچهارگوش
black square
خانهسیاه
weak square
خانه ضعیف شطرنج
weak square
حفره سوراخ
weak square
نقطه ضعف
word square
acrostic
t mitre the square
گوشه نودزینه را نیم کردن
t mitre the square
گونیا را فارسی کردن
square rigger
نوعی کشتی بادی
square shooter
ادم درستگار
square shooter
باشرف
square shouldered
چهارشانه
square shouldered
دارای شانه پهن
square stone
سنگ بادبر
square toed
دارای پنجه مربع
square toed
قدیمی مسلک
square toed
امل
square toed
متروکه
square wave
موج چهار گوش
square wave
موج مربعی
square wave
موج مربع
square wave
باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wood
بریدن الوار
square wood
چارتراش کردن الوار
steel square
گونیای فولادی
word square
جدول کلمات متقاطع
square mil
میل مربع
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
hollow square
[گچ بری هرمی رومی]
square roots
جذر
flight square
خانه فرار شطرنج
square roots
ریشه دوم
color square
مربع رنگ نما
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square radian
استرادیان
[یکای زاویه فضایی ]
[ریاضی]
square bracket
قلاب
square deals
باشرف بودن رک وراست
square deals
تقلب نکردن
square deal
باشرف بودن رک وراست
square deal
تقلب نکردن
square root
ریشه دوم
square brackets
قلابهای گوشه دار
carpenters try square
گونیای درودگری
mean square deviation
اختلاف
mean square deviation
مغایرت
mean square deviation
میزان انحراف متداول
betwixt square
گونیا
miter square
گونیا
back square
گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
to be back to square one
<idiom>
دوباره به اول داستان رسیدن
bevel square
گونیا
magic square
چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
square root
جذر
chi square
مربع خی
root mean square velocity
جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error
جذر میانگین مجذور خطا
He gave me a square deal .
بامن منصفانه معامله کرد
bevelled edge square
زاویه حاده
square root key
دکمهرادیکال
square head plug
انشعابسرچهارگوش
square pyramidal molecule
مولکول هرمی مربع القاعده
square root method
روش جذرگیری
chi square test
ازمون "چی دو "
square law detection
یکسوکنندگی مربعی
chi square distribution
توزیع مربع خی
square-headed tip
سرچهاگوش
black square weakness
ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
bevel steel square
نقاله
pound per square inch
پوند بر اینچ مربع
weighted least square method
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
ordinary least square method
روش حداقل مربعات معمولی
ounce per inch square
اونس اینچ مربع
triangular set square
گونیای نقشه کشی
triangular set square
گونیای رسم کشی
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
square shaft screw of bolt
میله چارتراش
square-jawed adjustable spanner
تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
His deeds fail to square with his words.
عملش با حرفش نمی خواند
play
کیفیت یاسبک بازی
play
اداره مسابقه
play
بازی
we used to play there
ما انجا بازی میکردیم
we used to play there
.......
play
نمایش نمایشنامه
play
رل بازی کردن
Let's play for keeps.
بیا جدی بازی کنیم.
[روی پول یا هر چیزی بها دار]
play
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
by-play
کار یا نمایش ثانوی
by-play
حرکات یا مکالمات کنار صحنه
by-play
حرکات یا مکالمات فرعی
play
تفریح بازی کردن
to play at
داخل شدن در
play
الت موسیقی نواختن
play
زدن
play
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
play
تفریح کردن ساز زدن
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to play the d.
شیطنت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com