Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
Other Matches
to poke one's head
دولادولا راه رفتن
to poke one's head
با سرپایین اویخته راه رفتن
hornets
زنبور سرخ
nest
اشیانه تیربار
nest
اشیانهای کردن
nest
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
nest
اشیان گرفتن
nest
سنگربتونی
nest
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nest
تعداد توابع در یک تابع
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
own nest
بد گویی از خانه خود زشت است
nest
لانه ساختن
nest
اشیان کردن
nest
اسایشگاه پاتوق
nest
لانه
nest
اشیانه
nest
پشته سخت افزار
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
rat's nest
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
nest of tables
جایگاهمیزها
feather one's nest
<idiom>
به علائق خود توجه کردن
nest egg
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest egg
مایه اندوخته
nest eggs
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest eggs
مایه اندوخته
nest egg
<idiom>
پول پس انداز شده
to feather ones nest
بارخودرابستن
crow's nest
بالای بلندی
nest building
لانه سازی
mare's nest
چیز خوش فاهر وبد باطن چیز قلابی
crow's nest
سنگر
bird's nest
حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
bird's nest
قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
crow's nest
قلعه
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
stir up a hornet's nest
<idiom>
باعث عصبانیت مردم شدن
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to poke
کردن
to poke somebody
کسی را سیخونک زدن
to poke
سپوختن
to poke
گاییدن
poke
زدن
poke
هل دادن
poke
اماس
poke
فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poke
سیخونک
poke
ضربت با چیز نوک تیز
poke
کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
poke
هل دادن سقلمه زدن
poke
دستور کامپیوتر که ورودی را در حافظه اضافه میکند با نوشتن یک عدد در آدرس در حافظه
poke
بهم زدن
poke
سیخ زدن
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
سکه
poke
سکه زدن فضولی در کار دیگران
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
poke fun at
<idiom>
خندان ،جوک گفتن
poke the fire
اتش رابهم بزنید
poke check
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
poke the fire
اتش را سیخ بزنید
to poke anyone in the ribs
به پهلوی کسی سقلمه زدن
to poke up oneself
درجای تنگ رفتن ودر رابروی خود بستن
to poke at any thing
چیزیراسک زدن
to poke fun at any one
با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
to poke at any thing
چوب یا چیزدیگر در چیزی فروکردن
poke bonnet
کلاه زنانهای که نوک جلوامدهای دارد
to poke a bout
ول گشتن
to poke and pry
فضولانه بهر سونگاه کردن
to poke a bout
ول گردی کردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
poke pudding or pocke
مردانگلیسی
poke pudding or pocke
ادم شکم گنده
to buy a pig in a poke
معامله سربسته کردن
to buy a pig in a poke
چیزیرا ندیده خریدن
To buy a pig in a poke.
چشم بسته معامله ای را انجام دادن
buy a pig in a poke
<idiom>
ندیدخریدن
to poke a hole in any thing
چیزی را
to poke a hole in any thing
سوراخ کردن
head to head polymer
بسپار سر به سر
To make fun of someone . To poke fun at someone .
کسی را مسخره کردن
head up
<idiom>
رهبر
to go off one's head
دیوانه شدن
per head
متوسطمیانگین
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head
دست پاچه نشدن
head to head
رقابت شانه به شانه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
keep one's head
خونسردبودن
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head
سریکجهته
R/W head
HEAD WRITE/READ
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
with head on
سربه پیش سر به جلو
well head
سر چشمه
R/W head
وسیله
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
go to head of
مست کردن
go head
پیش بروید
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
from head to f.
ازسرتاپا
keep one's head
<idiom>
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
go head
ادامه بدهید بفرماید
head way
بجلو
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
to head off
عازم شدن
[گردش]
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head well
چاه پیشکار
head well
مادر چاه
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head on
شاخ بشاخ
head
مهم
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
افت
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دربالا واقع شدن
head
عمده
head
اصلی
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
سردرخت
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
دماغه
head
ارتفاع فشاری
head
هد
head
دهنه ابزار
head
انتهای میز بیلیارد
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
نوک پیکان
head
راس
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
عنوان مبحث
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head on
از سر
head-first
از سر سراسیمه
head-on
نوک به نوک
head
راس عدد
head
موضوع
Off with his head !
سرش را ببرید !
head first
سربجلو
head
رئیس
head
دهانه
head
انتها دماغه
head first
از سر سراسیمه
head
نوک
head
ابتداء
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-on
شاخ بشاخ
head-on
روبرو
head-on
از طرف سر
head-on
از سر
head
سر
head on
از طرف سر
head
خط سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head
فهم
head
سالار عنوان
head
کله
head first
باکله
head
منتها درجه موی سر
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
static head
فشار ایستایی
the crown of the head
فرق سر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com