English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to pour cold water on دلسرد کردن
to pour cold water on سرد کردن
Other Matches
to pour hot water over tea اب گرم روی چایی ریختن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
some cold water مقداری آب سرد
throw cold water on <idiom> منع کردن
cold water supply منبع ابسرد
cold-water circuit چرخهآبسرد
cold water supply انشعاب ابسرد
cold heavy water هوایخنکسنگین
to throw cold water on نیکو ندانستن وناچیزشمردن
cold water test pressure ازمایش فشار اب
cold-water supply line خطمنبعآبسرد
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
pour پاشیدن
pour ریزش
pour باریدن
pour out <idiom> دردودل کردن
pour مقدار ریزپ چیزی
pour تراوش بوسیله ریزش
to pour out بیرون ریختن
pour out <idiom> به بیرون مساطه کردن
pour جاری شدن یا ساختن
pour افشاندن جاری شدن
pour روان ساختن
pour ریختن
pour ریزش بلا انقطاع ومسلسل
pour point نقطه سیلان
pour point نقطه ریزش
top pour ریختن از بالا
to pour out tea چایی ریختن
to pour rays پرتو افکندن یا پاشیدن
pour point نقطه جاری شدن
pour it on thick <idiom> ماهرانه چاپلوسی کردن از
bottom pour از زیر ریختن
To confide in someone. To pour out ones heart to someone. با کسی درد دل کردن
to pour oil on the flame اتش خشم را دامن زدن
Shall I pour you a cup of tea? برایتان یک فنجان چای بریزم ؟
to pour out abusive words سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
top pour ladle کفچه یا پاتیل ریخته گری
to pour oil on the flame نمک بر زخم پاشیدن
to pour oil on the flame دعوارا سخت کردن
to pour oil on fire اتش رادامن زدن
to pour oil on fire نمک برزخم پاشیدن
pour oil on troubled waters <idiom> آب روی آتش ریختن
keep cold دست پاچه نشدن
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold بدون آماده بودن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
out in the cold <idiom> تنها
out cold <idiom> به کما رفتن
cold نه گرم
to keep cold دست پاچه نشدن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold زکام سردشدن یا کردن
cold سرماخوردگی
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
i f. cold سردم است
It's too cold. آن خیلی سرد است.
it is cold سرد است
cold سرما
cold riveting پرچکاری سرد
cold heartedly باخون سردی
cold is merely privative گرما نیست
cold light نور سرد
cold livered خون سرد
cold heartedness بیرحمی
cold heartedness بی عاطفگی
cold link پیوند دستی
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold livered بی عاطفه
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold infusion خیسانده
cold infusion اب
cold link پیوند سرد
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold mix امیخته سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold chisel قلم سردکار
cold cathode کاتد سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold brittleness شکستگی سرد
cold boot راه اندازی سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold die حدیده سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold hearted بی عاطفه
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold bath ابتنی با اب سرد
cold rubber لاستیک سرد
to shiver with cold از سرمالرزیدن
cold storage سردخانه
cold sweat عرق سرد
cold sweat سردخو
cold turkey ترک اعتیاد
cold turkey محروم
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بلامقدمه
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold air هوایخنک
cold coolant مخزنخنککننده
exposure to cold درمعرض سرما بودن
cold frames سرما دورکن
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
to grow cold سردشدن
to catch cold زکام شدن
to catch cold سرماخوردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
paradoxical cold سرمای تناقضی
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
we were perished with cold از سرما مردیم
cold frame سرما دورکن
head cold نزله
deep cold سرمای ژرف
cold fish غیر احساساتی
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel جنگ افزار سرد
cold steel اسلحه سرد
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold start boot cold
cold start شروع سرد
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start دوباره روشن کردن
cold spot نقطه سرماگیر
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
stone-cold بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold. سردم است
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold <idiom> سرما خوردن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey بیرو دربایستی
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold short شکنندگی در سرما
catch cold زکام شدن
cold sore تاول تبخالی
to feel cold از سرما یخ زدن
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
common cold زکام
common cold گریپ نزله
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
common cold سرماخوردگی
cold shut جوش سرد
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
cold-shouldering خونسرد
cold fronts پیشان هوای سرد
The food is cold. غذا سرد است.
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
to feel cold احساس سردی کردن
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
to get cold feet نامطمئن شدن
cold-shoulder خونسرد
cold sores تاول تبخالی
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com