Dictiornary-Farsi | to pour rays | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 70 (5 milliseconds)

English	Persian
to pour rays	پرتو افکندن یا پاشیدن


Other Matches

x rays	اشعه ایکس
rays	اشعه ها
rays	پرتوها
X-rays	اشعه ایکس
x rays	پرتو ایکس
canal rays	پرتو کانالی
canal rays	اشعه مجرایی
rontgen rays	پرتو مجهول
beta rays	اشعه بتا
anode rays	پرتو اندی
alpha rays	اشعه الفا
actinic rays	اشعه فعال
gamma rays	اشعه گاما
cathode rays	اشعه کاتدی
cathode rays	پرتو کاتدی
roentgen rays	اشعه رنتگن
rays of light	اشعه نور
expose to rays	در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
rays of light	پرتوروشنائی
radioactive rays	ذرات رادیواکتیو
cosmic rays	تابش کیهانی
cosmic rays	پرتو کیهانی
soft x rays	پرتو ایکس کم نفوذ
soft x rays	پرتوایکس نرم
silvery rays	اشعه نقرهای
silvery rays	پرتو سیمین
rontgen rays	پرتو X
cosmic rays	اشعه کیهانی
cosmic rays	تشعشع کاسمیک
cosmic rays	پرتوهای کاسمیک
to pour out	بیرون ریختن
pour out <idiom>	به بیرون مساطه کردن
pour out <idiom>	دردودل کردن
pour	مقدار ریزپ چیزی
pour	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
pour	ریزش
pour	افشاندن جاری شدن
pour	باریدن
pour	روان ساختن
pour	جاری شدن یا ساختن
pour	تراوش بوسیله ریزش
pour	ریختن
pour	پاشیدن
primary cosmic rays	پرتو کیهانی
primary cosmic rays	تابش کیهانی
pour it on thick <idiom>	ماهرانه چاپلوسی کردن از
top pour	ریختن از بالا
to pour out tea	چایی ریختن
pour point	نقطه سیلان
pour point	نقطه ریزش
pour point	نقطه جاری شدن
bottom pour	از زیر ریختن
Shall I pour you a cup of tea?	برایتان یک فنجان چای بریزم ؟
To confide in someone. To pour out ones heart to someone.	با کسی درد دل کردن
to pour oil on the flame	نمک بر زخم پاشیدن
to pour oil on fire	نمک برزخم پاشیدن
top pour ladle	کفچه یا پاتیل ریخته گری
to pour oil on fire	اتش رادامن زدن
to pour cold water on	دلسرد کردن
to pour cold water on	سرد کردن
to pour out abusive words	سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
to pour oil on the flame	اتش خشم را دامن زدن
to pour oil on the flame	دعوارا سخت کردن
The sun rays dazzle (hit) the eyes.	نور آفتاب چشم رامی زند
To pour clean water over some ones hand . <proverb>	آب پاکى روى دست کسى ریختن .
pour oil on troubled waters <idiom>	آب روی آتش ریختن
to pour oil on troubled water	خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to pour hot water over tea	اب گرم روی چایی ریختن
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight	کشتی مس