English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to pull a result نتیجه گرفتن
Other Matches
result پیامد
result نتیجه
result منتج شدن
result حاصل
result اثر
result ناشی شدن نتیجه
result برامد نتیجه دادن
result دست اورد
result پی امد
as a result of this <adv.> بنابراین
as a result of this <adv.> متعاقبا
as a result of this <adv.> از آن بابت
as a result of this <adv.> درنتیجه
result برایند
result ناشی
without result بی نتیجه بیهوده
as a result <adv.> بالنتیجه
as a result <adv.> سپس
as a result <adv.> متعاقبا
as a result <adv.> از آن بابت
as a result <adv.> در آنجا
as a result <adv.> درنتیجه
as a result <adv.> بنابراین
as a result <adv.> بیدرنگ
as a result <adv.> پس از آن
as a result <adv.> بلافاصله
the result was نتیجه اش این بود که
result پاسخ یا خروجی عملیات ریاضی یا منط قی
as a result <adv.> از اینرو
as a result <adv.> بخاطر همین
as a result of this <adv.> به این دلیل
as a result <adv.> به این دلیل
as a result of this <adv.> بدلیل آن
as a result <adv.> از انرو
as a result <adv.> بدلیل آن
as a result of this <adv.> از انرو
as a result of this <adv.> از این جهت
as a result <adv.> از این جهت
as a result of this <adv.> از اینرو
as a result of this <adv.> بخاطر همین
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
result of the negotiations نتیجه مذاکرات
negotiation result نتیجه مذاکرات
end result نتیجهکاردرازمدتوطولانی
result code پیام ارسالی از مودم به کامپیوترمحلی برای بیان وضعیت مودم
as a result of a mistake <adv.> بطور اشتباه
void result نتیجه باطل
void result نتیجه بی اعتبار
without respect to the result بدون توجه به نتیجه
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
result of the negotiations حاصل مذاکرات
negotiation result حاصل مذاکرات
result of the negotiations عاقبت مذاکرات
as a result of a mistake <adv.> اشتباهی
net result نتیجه نهایی
as a result of a mistake <adv.> سهوا
as a result of a mistake <adv.> بطور غلط
as a result of a mistake <adv.> بصورت غلط
as a result of a mistake <adv.> اشتباها
as a result of a mistake <adv.> بصورت اشتباه
search result نتیجه جستجو
final result نتیجه نهایی
negotiation result عاقبت مذاکرات
result of the negotiations پی آمد مذاکرات
negotiation result پی آمد مذاکرات
call by result فراخوانی با نتیجه
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
total search result مجموع نتیجه جستجو
product [the result of multiplying] حاصلضرب [ریاضی]
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to pull down ویران کردن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ارزان کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull افسانه جعل کردن
to pull اغراق گفتن
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to have the pull of برتری داشتن بر
to pull through به هدف خود رسیدن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull off برداشتن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
pull through <idiom> بهبود یافتن
to pull through کامیاب شدن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
Pull yourself together. حواست را جمع کن
to pull together باتفاق زیستن
to pull together با هم کارکردن
to pull through رها شدن
to pull through موفق شدن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull off بردن
to pull through جنس
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull out عازم شدن
pull out ترک کردن
pull down خراب کردن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull-in توقیف کردن
pull-in متوقف شدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in توقیف کردن
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull out بیرون امدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out ترک کردن
pull کشیدن
pull away کنار گرفتن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull away عقب نشینی کردن
pull together همکاری کردن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out بیرون امدن
pull up جلوگیری کردن
pull up جلو افتادن رسیدن
pull-out عازم شدن
pull down دریافت کردن
pull up to به چیزی رسیدن
pull up with با چیزی برابر شدن
pull down کاستن
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull کشش
pull برتری جزئی و مختصر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull 1 way give
pull چیدن
pull کندن پشم کندن از
pull کشیدن دندان
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull in متوقف شدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over ژاکت
pull up to با چیزی برابر شدن
pull over عرق گیر
pull over پیراهن کش ورزش
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull up with به چیزی رسیدن
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull by the leg دست انداختن
pull a face ادا در اوردن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull down menu شود
pull device عامل کششی
pull device ماسوره کشش مین
pull back بازداشت
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull-ins متوقف شدن
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull-backs فنر
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs بازداشت
pull-backs مانع
pull-back فنر
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back بازداشت
pull-back مانع
pull back فنر
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-ins توقیف کردن
pull-outs ترک کردن
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
leg pull گول زنی
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull gear چرخ دنده بالابر
give a pull at کشیدن
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
dead pull کوشش بیهوده
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs بیرون امدن
pull-outs عازم شدن
pull back مانع
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
pull to pieces خرد کردن
to pull caps نزاع کردن
pull handle دستهکشش
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
pull rod میلهکشش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com