English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
Search result with all words
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull the strings گربه رقصاندن
pull strings <idiom> رشوه دادن
Other Matches
G-strings پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
G-strings لنگ باریک
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
purse strings ریسمان سر کیسه
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
melody strings نخملودی
purse strings نیفهی انبان
purse strings بند همیان
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
to have two strings to one bow با یک دست دو هندوانه برداشتن
to hold the purse strings درکیسه را بستن
to hold the purse strings جلو پول راگرفتن
to loosen the purse strings باز یا
to loosen the purse strings کردن
to loosen the purse strings پول خرج کردن
Military aid with no strings attached . کمکهای نظامی بدون قید وشرط
pull down دریافت کردن
pull over پیراهن کش ورزش
pull over عرق گیر
pull away عقب نشینی کردن
pull over ژاکت
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull together با هم کارکردن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull off نیروی کشش برقی
pull off مقاومت کردن
pull down خراب کردن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull down کاستن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull down ویران کردن
to pull through جنس
to pull اغراق گفتن
to pull افسانه جعل کردن
to pull off بردن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off برداشتن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
pull up with با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to pull through رها شدن
pull together همکاری کردن
pull up جلوگیری کردن
pull up جلو افتادن رسیدن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up to به چیزی رسیدن
pull up to با چیزی برابر شدن
to pull down ارزان کردن
pull away کنار گرفتن
to pull through به هدف خود رسیدن
pull out بیرون امدن
pull-out ترک کردن
pull-out عازم شدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out بیرون امدن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull 1 way give
pull out عازم شدن
pull out ترک کردن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to pull through کامیاب شدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in متوقف شدن
pull in توقیف کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in متوقف شدن
pull-in توقیف کردن
to pull through موفق شدن
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull کشش
Pull yourself together. حواست را جمع کن
pull کشیدن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
to pull together باتفاق زیستن
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull کشیدن دندان
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull کندن پشم کندن از
pull چیدن
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull برتری جزئی و مختصر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull بیرون کشیدن بازیگر
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
to pull caps نزاع کردن
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull round بهبودی یافتن
pull round بهبودی یافتن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
pull strap نوارکشش
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull rod میلهکشش
to pull the wires تحریکات کردن
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull handle دستهکشش
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
pull back مانع
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
give a pull at کشیدن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull gear چرخ دنده بالابر
leg pull گول زنی
leg pull دست اندازی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
pull a face ادا در اوردن
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg دست انداختن
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
dead pull کوشش بیهوده
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs بیرون امدن
pull back بازداشت
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back فنر
pull-back مانع
pull-back بازداشت
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back فنر
pull-backs بازداشت
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs فنر
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins متوقف شدن
pull-ins توقیف کردن
pull-outs ترک کردن
pull-backs مانع
pull-outs عازم شدن
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull down menu شود
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull the bell زنگ را بزنید
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull to pieces خرد کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
to pull a horse توی دهن اسب زدن
to pull a result نتیجه گرفتن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull oneself together خود را جمع کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pull out quote عبارت استخراج شده
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
pull round رفع نقاهت کردن
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
to pull a lone oar تنها پارو زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com