English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
English Persian
to raise funds تهیه وجه یاسرمایه کردن
Other Matches
funds وجوه
the funds وام دولتی
the funds قرضه دولتی سهام وام دولتی
mutual funds شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
company funds اعتبارات گروهانی
stock funds اعتبار خریدنقدی
trust funds وجوه امانی
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
welfare funds اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
wage funds مایه دستمزد
pension funds وجوه بازنشستگی
nonappropriated funds اعتبارات غیر سازمانی اعتبارات تعهد نشده
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
cheque without funds چک بی محل
stock funds اعتبار نقدی اماد
sundry funds اعتبارات متفرقه
sundry funds اعتبار اموررفاهی متفرقه
The funds collected so far . وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
unit funds اعتبارات یکانی
loanable funds وجوه وام دادنی
loanable funds وجوه قابل عرضه به بازار پول
military funds بودجه نظامی
military funds اعتبار نظامی
wage funds وجوه دستمزد
inflow of foreign funds ورود وجوه خارجی
inflow of foreign funds ورودسرمایههای خارجی
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
to raise مطرح کردن
to raise ذکر کردن
to raise اشاره کردن
to raise نام بردن
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
raise افزایش
raise بالا کشیدن
raise ترقی دادن اضافه حقوق
raise ترفیع
raise دفع کردن
raise از بین بردن
raise باراوردن
raise پروراندن زیاد کردن
raise بیدارکردن
raise برافراشتن
raise بر پاکردن
raise از جا کندن
raise تحریک کردن
raise اقامه کردن
raise تولید کردن
to raise the v توری یانقاب ازروی برداشتن
raise بالا بردن دستمزد
raise بالا بردن
raise تحریک کردن بعمل اوردن
raise بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise برپا داشتن
raise زیادکردن ترقی دادن
raise بالابردن
raise رفیع کردن
To raise money. پول فراهم کردن
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to raise up seed تولید نسل کردن
raise Cain <idiom> کمک ،کاری انجام دادن
raise a fuss <idiom> قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
to raise dust گرد و خاک به پا کردن
raise of loom بنا کردن دار قالی
to raise a stink <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
raise of loom بنا کردن دار قالی
raise of loom برافراشتن
raise of loom بالا بردن
raise cain پیراهن عثمان کردن
raise a question مطرح کردن سوال
to raise a monument ساختن بنای یادگاری
to raise a monument برپا کردن بنای یادگاری
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
raise a hand <idiom> به دردسر انداختن
be raise to the bench بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
raise its head پدید امدن
raise its head پیدا شدن
raise edges لبههای برامده
raise an argument احتجاج
raise an argument حجت اوردن
raise a laugh خنده راه انداختن
raise a dust داد و بیداد کردن
raise a dust گرد و خاک بلند کردن
raise a hell شلوغ کردن
raise a hell اشوب کردن
lateral raise تمرین تقویت عضلههای پشت و شانه با دنبل
raise a devil اشوب کردن
raise a cain شلوغ کردن
raise a cain اشوب کردن
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
edge raise بلندی لبه ورق
donkey raise تمرین خم شدن با وزنه روی پشت
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to raise a dust اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise a ghost روحی راحاضرکردن
raise a devil شلوغ کردن
to raise hell اغتشاش کردن
to raise cain اشوب کردن
to raise the devil شلوق کردن
to raise a dust شلوق کردن
raise the hand بالابردن دست برنده
raise the wind پول برای مقصودی راه انداختن
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
to raise a dust گردوخاک بلندکردن
raise to a higher power افزایش دادن نما
Those who agree,raise their hands. موافقین دستهایشان رابلند کنند
To obstruct. To raise difficulties. سنگ انداختن (اشکالتراشی )
to raise a hue and cry هیاهوراه انداختن
to raise a hue and cry سروصدادر اوردن
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
To raise difficulties . To creat obstacles. اشکال تراشی کردن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
To kick up a row. To raise hell. To make a scene. داد وبیداد را ؟ انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com