Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
Other Matches
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
wrong
ناصحیح
What has he done wrong?
[مگر]
او
[مرد]
چه خطایی
[جرمی]
کرده است؟
Something is wrong.
عیبی درکار
[این موضوع]
است.
am i right or wrong
ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
wrong
بی احترامی کردن به
wrong
سهو
wrong
پیام صحیح نیست
wrong
پیام غلط است
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
wrong
ناحق
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
to go wrong
موفق نشدن
to do something wrong
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to do something wrong
در چیزی دو به هم زدن
i took the wrong way
راه خطا رفتم
What's wrong?
چی نگرانت می کند؟
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
What's wrong with it?
از چه چیز این خوشت نمی آید؟
What's wrong?
چه باکت است؟
What's wrong?
چی ناراحتت می کند؟
go wrong
بد کار کردن
go wrong
خراب شدن
What's wrong?
چه خبر است؟
wrong un
پرتاب توپ پیچ دار کریکت
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
she went wrong
راه خطارفت
she went wrong
گمراه شد پالانش کج شد
something is wrong with you
یک چیزی تان هست
something is wrong with you
یک کسالتی دارید
that is wrong
درست نیست
to be in the wrong
دراشتباه بودن
to be in the wrong
حق نداشتن زورگفتن
to be in the wrong
مقصربودن
to go wrong
بدکارکردن
to know right from wrong
خوب را ازبد
to know right from wrong
تشخیص دادن
There is nothing wrong with you . You are all right .
هیچیت نیست
what is wrong with that?
مگراین چه عیبی دارد
You're on the wrong way.
جاده را اشتباهی آمدید.
You're on the wrong way.
راه را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ...
... خراب است.
wrong
اشتباه
wrong
خطا
to go wrong
خراب شدن
What's wrong?
موضوع چه است؟
wrong
تقصیر و جرم غلط
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong
بیعدالتی کردن
that is wrong
غلط است
There is something wrong with the ...
... عیب دارد.
to believe wrong
اشتباه گمان کردن
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
read out
بازخوانی
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read only
تنها خواندنی
read only
فقط خواندنی
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read out
بلند خواندن
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
اسکن کردن متن چاپ شده
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
قرائت کردن
read
خواندن
read
بازخواندن
read
تعبیر کردن
read
استنباط کردن
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
well read
اهل مطالعه و تحقیق
well read
با اطلاع
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
well-read
با اطلاع
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
to suffer wrong
مظلوم واقع شدن
to suffer wrong
بیعدالتی دیدن
The wrong answer.
جواب غلط
he did the wrong thing
نبود
It was wrong of you to take the bicycle .
کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
he is on the wrong scent
سر رشته کار را گم کرده است
It is wrong to steal .
دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus .
سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
What is wrong ? what is the snag ?
عیب کار کجاست ؟
wrong-foot
باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
wrong-headed
لجباز
wrong-headed
سرسخت
wrong-headed
کلهشق
you guessed wrong
حدس شما خطا رفت
you guessed wrong
درست حدس نزدید
you guessed wrong
غلط حدس زدید
wrong-headed
مصر
wrong-headed
کجرو
wrong information
اطلاعات نادرست
wrong answers
پاسخهای نادرست
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
he did the wrong thing
کاری کرد که درست
I haven't done anything wrong.
من هیچ خطایی
[جرمی]
نکردم.
rub someone the wrong way
<idiom>
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
rub some one the wrong way
کسی را عصبانی کردن
i am on the wrong side of 0
من بیش از 05 سال دارم
to take the wrong turn
اشتباهی
[با ماشین]
پیچیدن
he did me a great wrong
بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
queen can do no wrong
بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
queen can do no wrong
ملکه نمیتواند خطا کند
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
to put one in the wrong
اشتباه
to make r. for a wrong
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
he did the wrong thing
کارغلطی کرد
he did me a great wrong
خطای بزرگی .....
get off on the wrong foot
<idiom>
بد شروع کردن
civil wrong
خطای مدنی
Read the story
فرم تریو
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
destructive read out
بازخوانی مخرب
read head
هد خواندن راس خواندن
read ink
ink nonreflective
read only memory
حافظه فقط خواندنی
read only storage
انباره فقط خواندنی
read pulse
تپش خواندن
read strobe
بارقه خواندن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
read/write
خواندن- نوشتن
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
reed or read
شیر دادن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read head
نوک خواننده
read head
نوک خواندن
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
destructive read
خواندن مخرب
deep read
با اطلاع
deep read
بسیار خوانده
he can read the sky
ستاره شناس است
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
lip read
لب خواندن
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
write once read many
یکبار نویس
he read other than distinctly
شمرده نخواند
lip-read
لب خواندن
write once read many
چند بار بازیاب
write once read many
چند باربخوان
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
scatter read
پراکنده خوانی
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
wrong side of the tracks
<idiom>
قسمت فقیرنشین شهر
the wrong side outward
وارونه
You gave me the wrong key .
کلیدی که به من دادی عوضی بود
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
bishop of the wrong colour
فیل بد رنگ شطرنج
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
the wrong side outward
پشت رو
get up on the wrong side of the bed
<idiom>
از دنده چپ بلند شدن
wrong side of a cloth
پشت پارچه
the wrong side of a blanket
پشت پتو
To be mistaken (wrong ,in error)
دراشتباه بودن
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com