Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
to rime away one's time
وقت خود را به قافیه سازی
to rime away one's time
گذراندن
Other Matches
rime
نظم قافیه ساختن
rime
شعر گفتن
rime
بساوند شبنم یخ زده
rime
سرما ریزه پله
rime
سجع
rime
یخ زدگی
rime
قافیه دار کردن
rime
یخبست
in rime
بنظم
in rime
بشعر
rime
قافیه
rime
پساوند شعر
rime
سخن قافیه دار
rime
هم قافیه شدن
without rime or reason
بی مناسبت بی جهت بی دلیل
to put in rime
قافیه ناقص
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
rime ice
یخ سرماریزه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
time out
<idiom>
پایان وقت
time after time
<idiom>
مکررا
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
once upon a time
روزی
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
one at a time
یکی یکی
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
time will tell
در آینده معلوم می شود
behind time
بی موقع
behind time
دیر
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
all the time
<idiom>
به طور مکرر
take your time
عجله نکن
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
time is up
وقت گذشت
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
time in
ادامه بازی پس از توقف
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
time and again
بکرات
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time
time Instruction
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
just in time
درست بموقع
in no time
خیلی زود
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d
اگاه بودن
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
two time
دو حرکت ساده
one-time
پیشین
one-time
قبلی
one-time
سابق
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
Our time is up .
وقت تمام است
off time
وقت ازاد
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
off time
مرخصی
old time
قدیمی
about time
<idiom>
زودتراز اینها
down time
زمان تلف
down time
مرگ
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
many a time
چندین بار
many a time
بارها
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
on time
مدت دار
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time
ساعتی
time
[s]
<adv.>
دفعه
time
فرصت موقع
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
وقت قرار دادن برای
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
فرصت
time
تایم
time and again
چندین بار
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
specified time
وقت معین
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
TIفرمان E
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
ایام
time
وقت معین کردن
time out
وقفه فاصله
any time
<adv.>
هر بار
time
وقت
at any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
هر بار
time
زمان
time
مدت
time out
ساعت غیبت کارگر
time
زمانه
time out
ایست
time
مدروز
time
هنگام
time
فرصت مجال
time
عهد
time
گاه
time out
تایم
time
متقارن ساختن
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time
روزگار
time
[s]
<adv.>
بار
any time
<adv.>
درهمه اوقات
time
زمانی موقعی
time
مرورزمان را ثبت کردن
time out
مهلت
time perception
ادراک زمان
time path
مسیر زمانی
to serve time
زندانی بودن
time slice
برش زمانی
to loiter a way one's time
وقت خود را بیهوده گذرانیدن
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
to sleep away one's time
بخواب گذراندن
to serve time
در زندان بسربردن
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time sampling
نمونه گیری زمانی
slack time
زمان سکون
to mark time
در جا زدن
sidereal time
زمان نجومی
time priority
تقدم زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com