English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English Persian
to save one's neck از دار رهایی یافتن
Search result with all words
save one's neck/skin <idiom> نجات خوداز خطر ومشکل
Other Matches
save for <prep.> بجز این
save for <prep.> غیراز این
save all ادم خسیس
save for <prep.> سوای
all save one همه به جز یکی
save that الا اینکه
Save this for me, please! لطفا این را برای من نگه دار!
save all قلک
save all چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save all توربندی بین ناو و اسکله
save off مساوی
save that جز اینکه
save all تور
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
save بجزاینکه
save نجات دروازه
save نگهداشتن
save نجات دادن پس انداز کردن
save صرفه جویی کردن
save حفظ کردن
save فقط بجز
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save نجارت دادن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save اندوختن
save پس انداز کردن
save ذخیره کردن
save ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
He did it to save his face. برای حفظ آبرواینگار راکرد
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
to save one's brath دم نزدن
to save for retirement برای بازنشستگی پس انداز کردن
save face <idiom> خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
save the day <idiom> به پیروزی وموفقیت دست یافتن
propensity to save گرایش به پس انداز
save money پس انداز کردن
save one's face <idiom> به روی خود نیاوردن
save money به دقت خرج کردن
kick save نجات دروازه با پای دروازه بان
average propensity to save y/s= APS
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
to save bot cash نقد فروختن
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
marginal propensity to save میل نهائی به پس انداز
to save [to disk/DVD etc.] حفظ کردن [روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی] [رایانه شناسی]
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
neck and neck <idiom> دوش به دوش
neck گردنه
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
neck تنگه
neck یقه
neck قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
neck گردن سر و گردن اسب
neck خزانه فشنگ
neck نخ نخ شدن
neck کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
neck نخ شدگی
he got it in the neck ضربت سخت یا
neck ماچ ونوازش کردن
he got it in the neck باووارد امد
neck گردن
neck or nothing یا سر میرود یا کلاه می اید
neck باریکه
neck and neck شانه بشانه
neck and crop سراسیمه
a pain in the neck <idiom> موی دماغ
ewe neck گردن لاغرومعیوب و مقعر
goose neck زانو
goose neck زانویی
neck band یخه پیراهن یا جامه دیگر
neck warmer گرم کن گردن [نوعی لباس]
neck of the woods <idiom> ناحیه یا قسمتی از کشور
neck and crop باسر
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
a pain in the neck <idiom> مزاحم
deer neck گردن همایی
to be a pain in the neck موی دماغ بودن
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
low neck یقه باز
low neck دکولته
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
bottle neck مهلکه
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
bottle neck گیر در کار
bottle neck مانع اشکال کار
ivory neck گردن بلورین [رنگ عاج]
deer neck گردن کشیده
to be a pain in the neck مزاحم بودن
red neck کارگردهاتی
neck end انتهایگردن
draped neck یقهیچینچینی
neck necessity گردنه
cowl neck یقهشل
bateau neck یقهقایقی
neck necessity برزخ
neck necessity تنگه یخه
neck necessity یقه
neck necessity قسمت زیرین تاج ستون
neck necessity کاکوله
the neck of a womb عنق رحم
the neck of a womb گردن زهدان
the neck of a bottle گردن بطری
swan neck انتهای خمیده لوله
stiff neck گردن خشک
stiff neck خشکی گردن
neck wear کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
neck guard حافظگردن
neck cloth دستمال گردن
crew neck یقهناخدایی
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
I have a stiff neck . گردنم دردمی کند
neck cloth کاشکول نظامی
round neck یقهگرد
You are asking for it. You are sticking your neck out. مثل اینکه تنت می خارد
V-shaped neck گردنVشکل
V-neck cardigan ژاکتیقههفت
square neck یقهچهاگوش
neck of femur گردنهاستخوانران
neck strap تسمهگردن
polo neck یقهایستادهپشت
neck necessity گردن
crew neck sweater ژاکتیقهناخدایی
polo-neck sweater بلوزیقهاسکی
he broke his neck necessity گردنش شکست
to break the neck of a task کمر کاریرا سکشتن
An open-neck shirt. پیراهن سینه باز
pain in the neck (ass) <idiom> کاریا شخص رنجش آور
uterine neck [Cervix uteri] دهانه رحم [کالبدشناسی]
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
neck of (the) uterus [Cervix uteri] گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri] گردن رحم [کالبدشناسی]
uterine neck [Cervix uteri] گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of (the) uterus [Cervix uteri] دهانه رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri] دهانه رحم [کالبدشناسی]
To fling ones arms round some bodys neck . دست را دورگردن کسی انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com