English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English Persian
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
Other Matches
soldiers نظامی
soldiers سپاهی سربازی کردن
soldiers سرباز
soldiers نظامی شدن
soldiers فرد نظامی
streets کوچه
streets خیابان
to go to the streets فاحشه شدن
streets خیابانی جاده
streets مسیر
streets راه
streets کوی
to take to [the] streets تظاهرات کردن
soldiers' home پادگان
to rank the soldiers پس از شاه
soldiers' home سربازخانه
to rank the soldiers اوست
to drill soldiers سربازان رامشق دادن
the streets are very muddy خیابانها پراز گل است
to stroll through the streets در خیابان ها قدم زدن
The soldiers were diggeng trenches . سربازها داشتند سنگ می کندند
the streets are paved with gold <idiom> از در و دیوار شهر پول می بارد
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
The soldiers died from illness and hunger. سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
To tramp the streets . To rush uselessly. سگ دوزدن
In busy (crowded) streets of Tehran . درخیابانهای شلوغ تهران
cannon fodder [soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed] خوراک توپ [سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
send in رهسپار کردن
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
to send off فرستادن
send on جداگانه فرستادن
send away جواب دادن
send out فرستادن
send only فقط فرستادنی
send out صادر کردن
send in فرستادن
send out اعزام کردن
to send out برگ دادن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
to send off مشایعت کردن
to send off فرستادن
to send upon an e مامور سفارت کردن
to send down بیرون کردن
to send away اعزام داشتن
to send away روانه کردن
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
send out دادن
send out اعزام
send away for something <idiom> تقاضا نامه نوشتن
to send out برگ کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ارسال نمودن
send مرخص کردن
send off اخراج بازیگر
send ارسال داشتن
send گسیل داشتن
send روانه کردن
send فرستادن
send-off مشایعت کردن
send-off همراهی
send-off ایین بدرود ودعای خیر
send-off اخراج بازیگر
send off حرکت اسبها از دروازه شروع
send up بزندان فرستادن
send down اخراج کردن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send اعزام داشتن
send-up زندانی کردن
send off همراهی
send away روانه کردن
send up زندانی کردن
send-up بزندان فرستادن
send off ایین بدرود ودعای خیر
send off مشایعت کردن
send away for سفارش دادن
send-off حرکت اسبها از دروازه شروع
to send to glory کشتن
to send someone packing عذر کسیراخواستن
to send to grass زمین زدن
to send to grass بچرافرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
to send to glory راحت کردن
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Can you send a mechanic, please? آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
send someone packing <idiom> گفتن ترک کسی
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
to send word خبردادن
to send word پیغام دادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
send-offs مشایعت کردن
send a letter نامهای بفرستید
send a letter کاغذ بدهید
send back پس فرستادن
send back برگرداندن
to send back پس فرستادن
to send back برگرداندن
send in one's paper استعفای خود را دادن
send it by post با پست انرا بفرستید
request to send تقاضای ارسال
please send me the p papers خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
send-ups بزندان فرستادن
send-offs همراهی
send-offs ایین بدرود ودعای خیر
send-offs حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs اخراج بازیگر
send-ups زندانی کردن
clear to send ترخیص به ارسال
to send mad دیوانه کردن
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
send on duty مامور کردن
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
send yaghting مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
to send down rain باران فرستادن
to send a message پیام فرستادن
to send a message پیغام د ادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to send for a person بی کسی فرستادن
send word خبر دادن
to send out an odour بو دادن
send word پیغام دادن
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
send word for him پیغام برای او بفرستید
send sailing مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send round فرستادن
send round دور زدن
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
automatic send/reciever ارسال و دریافت خودکار
Can you send a breakdown lorry, please? آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com