Dictiornary-Farsi | to send something to my friend | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 149 (8 milliseconds)

English	Persian
to send something to my friend	چیزی را به دوستم فرستادن


Other Matches

friend	یاری نمودن
friend	دوست کردن
friend	یار
friend	رفیق
friend	دوست
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
This is my friend.	این دوست من است.
i imagine he is my friend	من تصور میکنم او دوست من است
I reckoned him as my friend.	اورا دوست خود حساب می کردم
to break with one's friend	با دوست خود بهم زدن
Bring your friend along.	دوستت را همراه بیاور
Whatever comes from a friend is good . <proverb>	هر چه از دوست رسد نیکو است .
school friend	دوستمدرسهای
to make a friend of	دوست شدن با
She was talking to (with ) a friend .	داشت با دوستش صحبت می کرد
i imagine him to be my friend	من تصور میکنم که او دوست من است
his friend's murder	قتل دوست او
pen-friend	فردیکهبهدوستانشزیادنامهمیدهد
i imagine he is my friend	چنین می پندارم
lady friend	دوستدختر
bosom friend	دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
I bought it on the recommendation of a friend.	طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
He came under the guise of friend ship .	درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
fair-weather friend	آدم بی وفا
fair-weather friend	رفیق نیمه راهه
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
One enemy is too many, a hundred friend are too few. <proverb>	یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
to send away	روانه کردن
to send out	برگ کردن
send out	دادن
send out	اعزام
send out	اعزام کردن
send out	فرستادن
send out	صادر کردن
send only	فقط فرستادنی
to send away	اعزام داشتن
to send down	بیرون کردن
to send off	فرستادن
to send off	فرستادن
to send upon an e	به سفارت اعزام کردن
to send upon an e	مامور سفارت کردن
to send out	برگ دادن
send	فرستادن
send up <idiom>	حکم به زندان انداختن کسی
to send one to the right about	عذر کسی را خواستن
send away for something <idiom>	تقاضا نامه نوشتن
to send one to the right about	کسی را روانه کردن
to send off	مشایعت کردن
send on	جداگانه فرستادن
send in	وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send-up	زندانی کردن
send away	جواب دادن
send away	روانه کردن
send off	همراهی
send	روانه کردن
send	گسیل داشتن
send	اعزام داشتن
send	ارسال داشتن
send away for	سفارش دادن
send	مرخص کردن
send	ارسال نمودن
send off	مشایعت کردن
send	ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send up	بزندان فرستادن
send up	زندانی کردن
send-up	بزندان فرستادن
send-off	اخراج بازیگر
send-off	حرکت اسبها از دروازه شروع
send down	دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send down	پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send in	فرستادن
send off	اخراج بازیگر
send in	رهسپار کردن
send-off	مشایعت کردن
send off	حرکت اسبها از دروازه شروع
send down	اخراج کردن
send-off	همراهی
send off	ایین بدرود ودعای خیر
send-off	ایین بدرود ودعای خیر
to send word	خبردادن
send word for him	پیغام برای او بفرستید
send-ups	زندانی کردن
send-ups	بزندان فرستادن
Send them in two at a time .	آنها رادو تا دوتابفرست تو
to send home	به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Can you send a mechanic, please?	آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
send-offs	مشایعت کردن
send-offs	همراهی
send-offs	ایین بدرود ودعای خیر
send-offs	حرکت اسبها از دروازه شروع
send-offs	اخراج بازیگر
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
send someone packing <idiom>	گفتن ترک کسی
to send a message to somebody	پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
to send word	پیغام دادن
send in one's paper	استعفای خود را دادن
send word	خبر دادن
send back	پس فرستادن
send yaghting	مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
to send a message	پیغام د ادن
to send a message	پیام فرستادن
send a letter	کاغذ بدهید
send a letter	نامهای بفرستید
request to send	تقاضای ارسال
send word	پیغام دادن
Send To command	دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
send sailing	مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send it by post	با پست انرا بفرستید
send on duty	مامور کردن
send only device	دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
to send back	برگرداندن
to send back	پس فرستادن
send back	برگرداندن
send round	دور زدن
send round	فرستادن
to send down rain	باران فرستادن
to send for a person	بی کسی فرستادن
to send for a person	عقب کسی فرستادن
to send someone packing	عذر کسیراخواستن
to send out an odour	بو دادن
to send to glory	کشتن
to send to glory	راحت کردن
to send to grass	زمین زدن
to send to grass	بچرافرستادن
to send to the press	برای چاپ فرستادن
i will send him my book	کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
to send mad	دیوانه کردن
please send me the p papers	خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
to send in one's papers	کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
clear to send	ترخیص به ارسال
to send for a person	پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send someone packing	کسیرا روانه کردن
automatic send/reciever	ارسال و دریافت خودکار
to send round the hat	برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
To drive (send) somebody mad.	کسی را دیوانه کردن
Can you send a breakdown lorry, please?	آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
to send on fools errand	پی نخودسیاه فرستادن
keyboard send receive	صفحه کلید ارسال- پذیرش
to send things flying	[بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to send soldiers into the streets	سربازان را به خیابانها فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.	برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .	کاسه گدایی دست گرفتن