Dictiornary-Farsi | to shunt a project | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 99 (7 milliseconds)

English	Persian
to shunt a project	کنارگذاشتن یک پروژه


Other Matches

to shunt somebody aside	به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
shunt	مقاومت موازی
shunt	موازی
shunt	از میان بردن کنارگذاشتن
shunt	تغییر جهت دادن
shunt	ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt	موازی موازی فرعی
shunt	شنت
to shunt somebody aside	به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside	کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
shunt	موازی کردن بستن بسته شدن
shunt	شنت کردن
shunt	تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt	به خط دیگر انداختن
shunt	تصادف
long shunt	شنت دراز
shunt circuit	مدار شنتی
shunt for ammeter	شنت امپرسنج
ammeter shunt	شنت امپرسنج
shunt winding	مغناطیسی انحرافی
magnetic shunt	شنت مغناطیسی
magnetic shunt	اتصال شنت موازی فرعی مغناطیسی
shunt element	عنصر موازی
shunt winding	سیم پیچ فرعی
shunt winding	سیم پیچ
shunt ratio	نسبت شنت
shunt generator	مولد شنت
shunt generator	ژنراتور شنت
shunt generator	مولد شنتی
shunt field	میدان شنتی
shunt coil	پیچک شنتی
shunt characteristic	منحنی مشخصه شنت
shunt capacitor	خازن شنت خازن موازی شده فرعی
shunt capacitor	خازن موازی
short shunt	شنت کوتاه
shunt wound	دارای سیم پیچ مغناطیسی انحرافی
shunt wound motor	موتور شنت
shunt wound motor	موتور با سیم پیچ شنتی
three phase shunt commutator motor	موتور شنت سه فازه
three phase shunt commutator motor	موتورکموتاتور دار شنت سه فاز
project	پیشنهاد کردن
project	طرح
project	نقشه
project	پروژه پروژه افکندن
project	پروژه
project	ارائه دادن بیرون زدن پیش امدن پروژه
project	فاهر کردن نشان دادن
project	پرتاب کردن
project	پیش افکند
project	کاربرنامه ریزی شده
project	پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project	پیشنهاد پلان
project	نقشه کشیدن
project	طرح ریزی کردن
project	برجسته بودن
project	طرح نقشه
project	پیش افکندن
project	طرح یا پیشنهاد کردن
project	تصورکردن تصویر کردن
project planning	نقشه کشی ساختمان
There is a hitch in this project.	این طرح یک جایش گیر دارد
The project fell through ( got nowhere).	این طرح بجایی نرسید
To implement a project.	طرحی را پیاده کردن
housing project	تهیهمسکن
project appraisal	ارزشیابی پروژه
scale of project	وسعت طرح
project manager	مدیر پروژه ها
project manager	مدیر طرحها
project loans	قرضههای مربوط به انجام طرحهای توسعه
project library	کتابخانه پروژه
project evaluation	ارزیابی طرح
project control	کنترل پروژه
project appraisal	ارزشیابی طرح
project loans	قرضههای مربوط به پروژه ها
features of project	اجزاء اصلی یک طرح
project manager	مدیر پروژه
project method	روش اموزش طرحی
project plan	طرح پروژه
project schedule	زمان بندی پروژه
project section	بخش تهیه پروژه ها
research project	طرح پژوهشی
scale of project	اندازه طرح
project section	بخش تهیه طرحها
project selection	گزینش طرح
project selection	انتخاب پروژه
economic life of a project	دوره اقتصادی طرح
band project filter	فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
When we get this project off the ground we can relax.	وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
The project was terminated as of July 1.	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
multi prupose project	طرح چند منظوره
Public opinion is against the project.	عقیده وآراء عمومی برضد این طرح است
project technical report	گزارش فنی پروژه
project technical report	گزارش فنی طرح
The project is not fully developed yet.	این طرح هنوز پخته وآماده نیست
water utilization project	پروژه بهره برداری از منابع اب
long term project	پروژه طویل مدت
project management program	برنامه مدیریت پروژه
project management system	سیستم مدیریت پروژه

to shunt a project

کنارگذاشتن یک پروژه