Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
Other Matches
shut up
<idiom>
محبوس کردن
to shut off
جلو
shut down
بستن
shut down
تعطیل کردن
shut down
تعطیل شدن
shut down
بسته شدن
shut down
تعطیل
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
shut off
<idiom>
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
shut off
<idiom>
جدا از
shut out
<idiom>
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
shut up
<idiom>
بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
shut in
حبس کردن
shut in
مریض بستری
to shut in
حبس کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to shut up
برچیدن
to shut off
را گرفتن
to shut off
قطع کردن
to shut out
پشت درنگاهداشتن
to shut out
در روی
to shut out
بستن
to shut out
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
to shut down
تعطیل شدن پایین اوردن
to shut down
بسته شدن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
shut off
مسدود کردن
shut off
قطع کردن بستن
shut off
بهم زدن نقشه حریف
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
shut out
پوان نیاوردن باختن
shut out
مانع پیروزی حریف شدن
shut up
باعث وقفه در تکلم شدن
shut up
خفه شو
to shut up
دهان بستن
to shut up
بستن
shut down
شکست دادن حریف
shut up
خفه کردن
shut
مسدود
shut
بسته
shut
پایین اوردن
shut
تعطیل کردن
shut
تعطیل شدن
shut
بسته شدن
shut
جوش دادن
shut
برهم نهادن
shut
بستن
shut down point
نقطه توقف تولید
shut down point
نقطه تعطیل
to shut down a reactor
راکتوری را خاموش کردن
open and shut
خیلی سهل
shut-eye
خواب
shut in personality
شخصیت بسته
open-and-shut
اشکار
shut off mechanism
وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
shut off valve
شیر قطع کننده
open-and-shut
کاملا
open-and-shut
خیلی سهل
open and shut
اشکار
open and shut
ساده واضح
open and shut
کاملا
open-and-shut
ساده واضح
keep one's mouth shut
<idiom>
cold shut
جوش سرد
to shut down a reactor
راکتوری را از کار انداختن
put up or shut up
<idiom>
یا ثابت کن یا حرفش را هم نزن
Shut up your face!
خفه شو !
[اصطلاح روزمره]
Keep your trap shut!
دهنت را ببند !
Keep your trap shut!
ساکت باش !
He shut the door and left.
دررا بست ورفت
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
Shut up ! dont inter fere .
فضولی موقوف !
shop
مغازه
shop
دکان
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop
کارگاه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
کارخانه
keep shop
دکانداری کردن
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
shop
محل ساخت
shop
خریدکردن
shop
فروشگاه
to keep shop
دکان داشتن
to keep shop
دکان داری کردن
shop
کارخانه خرید کردن
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
corner shop
مغازهکوچک
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
grocer's shop
بقالی
food shop
بقالی
winding shop
کارگاه سیم پیچی
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
chemist's shop
داروخانه
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
welding shop
کارگاه جوشکاری
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
grocer's shop
خواربار فروشی
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
food shop
خواربار فروشی
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
shop assistant
دستیار مغازه دار
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop
مغازه قنادی
tuck shop
مغازه حلویات
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
shop front
ازاره نمای بنا
coffee shop
قهوه خانه
coffee shop
رستوران
die shop
حدیده سازی
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop
کارگاه صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop
تراشکاری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
cartwright's shop
دوچرخه سازی
break into a shop
دکانی را زدن
shop fronts
ازاره نمای بنا
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop
سیستم بسته
closed shop
با کارکردانحصاری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
acre shop
حق الارض
assembly shop
کارگاه مونتاژ
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
base shop
تعمیرگاه پادگانی
beauty shop
ارایشگاه
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
molding shop
کارگاه قالب گیری
shop boy
شاگرد دکان
repair shop
تعمیرگاه
shop girl
شاگرد پادو
shop boy
شاگرد
shop boy
پادو
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl
شاگرد دکان
shop keeper
دکان دار
shop keeper
صاحب دکان
shop lifter
دکان بر
shop lifter
دزد مشتری نما
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop supply
اماد تعمیرگاهی
shop test
ازمایش کارگاهی
tea shop
رستوران
smith's shop
اهنگری
smith's shop
کارگاه اهنگری
repair shop
workshop
open shop
با کارکرد ازاد
milling shop
کارگاه فرزکاری
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
nickel shop
ساچمه نیکلی
open shop
سیستم باز
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop or work drawing
نقشه در حین انجام کار
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
machine shop tool
ابزار ماشینی
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
automatic turning shop
کارگاه تراشکاری
plate molding shop
مدلسازی
ingot dressing shop
پرعیار کردن شمش
hand molding shop
قالبریزی دستی
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com