Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (8 milliseconds)
English
Persian
to sleep like a baby
<idiom>
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
Other Matches
baby
نوازش کردن
baby
شیرخواره
baby
اسب دوساله
baby
مانندکودک رفتار کردن
baby
نوزاد
baby
طفل
baby
کودک
baby
بچه
to get rid of a baby
بچه اش را برایش انداختن
[اصطلاح روزمره]
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
eye baby
تصویر شخص در مردمک چشم
cry baby
نی نی کوچولو
bonus baby
بازیگر با پیش پرداخت زیاد
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
baby carriages
صندلی چرخدار بچه
rag baby
عروسک کهنهای
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
The baby is there months old .
نوزاد سه ماهه است
To wean a baby.
بچه ای را از شیر گرفتن
The baby spat out the pI'll.
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
The baby is restless.
نوزاد بی تابی می کند
baby-talk
زبان بچهگانه
baby-minder
شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby buggy
کالسکه بچه
baby doll
لباسزیر
baby carriages
کالسکهی بچه
baby carriage
صندلی چرخدار بچه
baby carriage
کالسکهی بچه
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
baby-sitting
بچه داری کردن
baby-sitters
بچه نگهدار
baby sit
از بچه نگاهداری کردن
baby sit
بچه داری کردن
baby-sits
بچه داری کردن
baby-sat
بچه داری کردن
baby-sat
از بچه نگاهداری کردن
baby-sit
از بچه نگاهداری کردن
baby-sit
بچه داری کردن
baby linen
قنداق
baby-sits
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitter
بچه نگهدار
baby boom
پرزائی
baby siphon
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby sitter
بچه نگهدار
baby house
عروسک خانه
baby converter
مبدل کوچک
baby farm
محل نگهداری کودکان
sleep
خوابیدن
sleep out
بیرون خوابیدن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to go to sleep
خوابیدن
sleep
خواب رفتن خفتن
get off to sleep
خواب رفتن
get off to sleep
خواب کردن خواباندن
sleep in
درمحل کار خود جای خواب داشتن
sleep out
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
sleep
خواب
sleep
پیش از انجام کاری
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
sleep
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
the baby takes notice
بچه باهوش است
the baby takes notice
بچه می فهمد
the baby takes notice
بچه ملتفت است
test-tube baby
بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
The baby was kicking and scraming .
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
to rock to sleep
جنباندن
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
to break the sleep
از خواب بیخواب کردن
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
بخاطر چیزی
[کسی]
نگران بودن ا
[صطلاح روزمره]
deep sleep
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
sleep a wink
<idiom>
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
Beauty sleep .
خواب ناز
She wept herself to sleep .
آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
He eats and sleep little .
کم خواب وخوراک است
broken sleep
خواب بریده بریده
they sankto sleep
خوابشان برد
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
sleep walker
خوابیده شب روان
sleep walking
خوابیده روی انتقال نومی
sleep walking
خوابیده گردی
sleep walker
خوابیده رو
sleep talking
خواب گفتاری
sleep spindles
دوکهای خواب
sleep deprivation
محرومیت از خواب
sleep center
مرکز خواب
paradoxical sleep
خواب تناقضی
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i did not sleep a wink
مژه بهم نزدم
i did not sleep a wink
چشم بهم نزدم
he hummed me to sleep
زمزمه کرد تا من خوابم برد با زمزمه مرا خوابانید
cat sleep
چرت روی صندلی
to lull to sleep
خواب کردن
to lull to sleep
خواباندن
to sleep off my headach
باخواب سردردرابرطرف کردن
to sleep sound
خواب راحت یاسنگین رفتن
profound sleep
خواب سنگین
beauty sleep
خواب پیش از نیمه شب
to sleep fast
رفتن
beauty sleep
خواب اضافی
to sleep fast
خواب خوش
to sleep away one's time
بخواب گذراندن
beauty sleep
قیلوله
to sing to sleep
با اواز یا لالایی خوابندن
to rock to sleep
خواب کردن
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I just couldnt go back to sleep again.
خواب از سرم پرید.
Sleep (lie down) on your back.
به پشت بخوابید
I couldnt get to sleep last night.
دیشب خوابم نمی برد
I didnt sleep a wink.
خواب به چشمم نیامد
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
sweet words (voice,sleep
کلمات ( صدا خواب )شیرین
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
The Watchmans sleep is the thiefs lantern .
<proverb>
چراغ دزد خواب پاسبان است .
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com