Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English
Persian
to smooth over a fault
عیب یا تقصیری را پوشاندن
Other Matches
smooth
<adj.>
نرم وقابل انعطاف
smooth
ارام
smooth
نرم روان سلیس
smooth
بی تکان صاف کردن
smooth
<adj.>
بدون دشواری
smooth
<adj.>
روان
[اصطلاح مجازی]
smooth
<adj.>
ملایم
smooth see
دریای ارام
smooth
<adj.>
لطیف
smooth
<adj.>
نرم
smooth something over
<idiom>
بهتریا قابل تحمل تر شدن
smooth
صیقلی
smooth
بی مو
smooth
بی تکان
smooth
سلیس
smooth
نرم روان
smooth
هموار
smooth
قسمت صاف هر چیز
smooth
صاف
smooth
سطح صاف
smooth
ملایم
smooth
دلنواز روان کردن
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
smooth
ارام کردن تسکین دادن
smooth
صاف شدن ملایم شدن
smooth
هموار کردن
smooth
صافکاری کردن
to smooth the brow
گره از جیب گشادن
Nice and smooth.
صاف وصوف
smooth delivery
تحویل بی اشکال
smooth with the plane
رنده کردن
smooth function
تابع همواری
[ریاضی]
smooth-talking
مطمئنومتقاعدکننده
to smooth a difficulty
اشکالی را رفع یا برطرف کردن
smooth muscule
عضله صاف
smooth muscle
ماهیچه صاف
smooth breathing
که دردستوریونانی عدم تلفظ حرف اول رامیرساند
smooth breathing
نام این نشان
smooth break
سطح گسیختگی
smooth bore
جنگ افزار لوله صاف و بدون خان
smooth bore
جنگ افزار بدون خان
smooth surface
رویه صاف
smooth scrolling
حرکت هموار
smooth the paint
رنگ کردن و پرداخت کردن
smooth tongued
چرب زبان
smooth tongued
خوش بیان چاپلوس
over rough and smooth
در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
the rough and the smooth
اسایش وسختی
it is smooth out side
از بیرون صاف است
smooth plane
رنده صاف کاری
To smooth out a cloth by ironing it .
پارچه را با اطوصاف کردن
quasi smooth flow
جریان نیمه ارام یا شبه ارام
smooth plaster surface
پاکیزه کردن
shotgun (smooth-bore)
تفنگشکاری
smooth core armature
ارمیچر با هسته صاف
it is his fault
تقصیر اوست
to a fault
بی نهایت
to a fault
بحدافراط
it was my fault
تقصیرمن بود
fault
گیر
fault
تقصیر اشتباه
in fault
مقصر
fault
خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault
عیب
fault
کاستی
at fault
بی تکلیف
fault
گناه
fault
عیب نقص
fault
خطا
fault
اشتباه
fault
شکست زمین
fault
چینه
fault
گسله
fault
تقصیرکردن
fault
مقصر دانستن
fault
خرابی
fault
نقص
fault
گسل
fault
تقصیر
fault
یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault
فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault
مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
at fault
پریشان
at fault
گیج
fault
موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
It's your own fault.
تقصیر خودت است.
to a fault
<idiom>
(به حدافراط) از شور به درشده
at fault
<idiom>
مقصر
find fault with
<idiom>
ایراد گرفتن
the fault lies with him
تقصیر با اوست
To find fault.
بهانه گرفتن
transverse fault
گسل عرضی
to find fault with
از ملامت کردن
to find fault with
عیب جستن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
fault description
توضیح اشکال
theory of fault
تئوری تقصیر
transform fault
تبدیلگسل
sporadic fault
خطایی که تصادفاگ رخ دهد
fault description
توضیح خرابی
fault description
توضیح مشکل
fault description
توضیح عیب
fault description
توضیح نقص
to find fault with
گله کردن از
sporadic fault
عیب گاه بگاه
charge with a fault
تخط ئه کردن
fault free
بی عیب
fault free
بی نقص
fault localization
تعیین محل خطا
fault current
جریان خطا
fault tolerance
تحمل نقص
fault tolerance
قدرت تحمل نقص
fault tolerance
تولرانس عیب
fault voltage
ولتاژ خطا
fault voltage
ولتاژ عیب
fault finding
عیب یابی
fault finder
عیب یاب
fault diagnosis
تشخیص نقص فنی
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
commit a fault
تقصیر کردن
earth fault
اتصال به زمین تصادفی
fault analysis
تحلیل عیب
fault current
جریان عیب
fault datagnosis
عیب شناسی
fault datagnosis
تشخیص عیب
fault detection
عیب یابی
fault detector
اشکارساز خطا
fault diagnosis
عیب یابی
fault water
ابشکاف
foot fault
خطای پا درسرویس
machine fault
عیب ماشین
normal fault
گسل طبیعی
page fault
نقص صفحه
page fault
خرابی صفحه
machine fault
نقص ماشین
insulation fault
نقص عایق بندی
permanent fault
عیب دائمی
insulation fault
نقص عایق کاری
insulation fault
خرابی نارسانا
fault analysis
عیب کاوی
fortuitcus fault
نقص اتفاقی
foot fault
خطای پا
two phase to earth fault
اتصال زمین دو فاز
fault electrode current
جریان نابهنجار الکترد
double earth fault
اتصال زمین دوفازه
I have no fault to find with his work .
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
foot fault judge
کمک داور
double earth fault
اتصال زمین دوبل
line to earth fault
اتصال کوتاه زمین
There is a fault in the electrical wires .
سیمهای برق عیب کرده است
fault localization apparatus
دستگاه تعیین کننده محل خطا
on line fault tolerant system
سیستم تحمل خرابی درون خطی
peak cathode fault current
جریان نابهنجار کاتدی
fault voltage circuit breaker
کلید قطع کننده ولتاژ عیب
earth fault circuit breaker
مدارزمینیشکننده
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
fault current protective switch
کلید محافظ جریان خطا
fault tension protective switch
کلید محافظ ولتاژ عیب
There is no fault in young men having desires.
<proverb>
آرزو به جوانان عیب نیست .
It's her fault.
[She is to blame for it.]
[The blame lies with her.]
تقصیر
[سر]
او
[زن]
است.
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com