Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
Other Matches
snap a person's nose off
تشر زدن
snap a person's nose off
بکسی پریدن
snap a person's head off
تشر زدن
snap a person's head off
بکسی پریدن
snap
گسیختن
snap
گرفتن عکس فوری
snap
عوعو کردن
snap
سخن نیش دارگفتن
snap
چسبیدن به قاپ زدن
snap
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snap
ربودن
snap
باخشونت حکمی رادادن
snap
ناگهانی
snap
گازگرفتن
snap
بی مقدمه
snap
بشکن
snap
قاپیدن
snap
قزن قفلی
to snap up
ربودن
to snap up
زودبرداشتن
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
snap
گیره فنری
snap
لقمه
snap
یک گاز
snap
مهرزنی
snap
قالب زنی
snap
چفت
snap
قفلکیف وغیره
snap
عجله
snap
اچار پرچ
snap
شتابزدگی ناگهانی
snap at
زودخریدن
snap at
ربودن
snap at
روی دست بردن
snap
گازناگهانی سگ
to snap at someone
یکدفعه سر کسی
[با عصبانیت]
داد زدن
snap
پارگی یا گسیختن نخ تار یا پود
snap into it
بجنب
snap into it
زودباش
snap at
حمله کردن
snap at
غنیمت شمردن
snap
بی خبر
snap up
تند برداشتن
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
snap out of it
<idiom>
ترس کسی ریختن
snap up
<idiom>
با اشتیاق گرفتن
to snap
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
snap up
سخن کسی را قطع کردن
snap up
معترض شدن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
snap up
بزودی خریدن روی دست بردن
snap one's fingers
بشکن زدن
snap fastener
دکمه فشاری
snap fastener
دکمه قابلمه
snap bean
لوبیافرنگی
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
snap bean
لوبیا سبز
snap switch
کلید فنری
snap swivel
حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
snap shoting
بی درنگ شلیک کردن
snip snap
صدای تیک تیک دراوردن صدای تیک تیک
snip snap
جواب زیرکانه
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
snap report
گزارش فوری یا انی
snap shot
عکس فوری گرفتن
snap shooter
عکاس فوری
snap shot
عکس فوری
snap shot
بعجله انجام شده
snap ring
خار حلقوی
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap
کاری ندارد
snap shot
فوری
snap shackle
شکلاچارپرچ
brandy snap
یکجوربیسکوئیت
to snap one;s fingers at
ناچیز شمردن
to snap one;s fingers at
با زدن بشکن
to snap one's chewing gum
ترکاندن آدامس باد شده
i dont care a snap
مرا هیچ پروایی نیست
snap-fastening tab
نوارجلو
snap-fastening front
جلودکمهدار
snap-fastening waist
دکمهکمر
inside-leg snap-fastening
دکمهایرویسمتداخلشلوار
head to head polymer
بسپار سر به سر
nose
دماغه کلاهک موشک
nose
دهانه
nose
پوزه
nose
سر لوله
nose
دماغه جلو کشتی
nose
بوکشیدن
nose
دماغه
nose
بینی اسب
nose
برجستگی
right under one's nose
<idiom>
مشهود
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
it is under his nose
پیش روی اوست
it is under his nose
درست جلوچشم اوست
(have one's) nose in something
<idiom>
فضولی کردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
under one's nose
<idiom>
دم دست
nose
نوک برامده هر چیزی
nose
عضو بویایی
nose
بینی مالیدن به مواجه شدن با
Just under his nose.
درست پایین پایش
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
on the nose
بردن شرط
look down one's nose at someone or something
<idiom>
نفرت خودرانشان دادن
on the nose
<idiom>
دقیقا
nose
بینی
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
nose hit
ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose piece
قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
lead by the nose
الت قرار دادن
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose spray
بسک جلو
he paid through the nose
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
hawk nose
دماغ قوشی
nose band
بخشی از کلگی اسب
parsmip nose
دمبلیچه
parsmip nose
دنبال چه
parsmip nose
دمگاه
polypus of the nose
بواسیر لحمی بینی
long nose
دم باریک
long nose
انبر دم باریک
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
pug nose
بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
pope's nose
دنبال چه
nose cone
مخروط دماغه
saddle nose
بینی فرو رفته
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
pope's nose
دمگاه
nose bag
توبره
nose angle
زاویه نوک
mucus of the nose
اب بینی
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
mucus of the nose
مف
mucus of the nose
مخاط بینی
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
nose band
رو دماغی
drinker’s nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
keep someone's nose to the grindstone
<idiom>
همت کردن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
turn up one's nose at
<idiom>
ردکردن خوب بودن برای کسی
thumb one's nose
<idiom>
با تنفر نگاه کردن
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
lead by the nose
<idiom>
کنترل کامل داشتن
keep one's nose to the grindstone
<idiom>
keep one's nose clean
<idiom>
To talk through ones nose.
تو دماغی حرف زدن
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
red-nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
boozer's nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
drinker’s nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
red-nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
boozer's nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
pay through the nose
<idiom>
سرکیسه کردن
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
Go and blow your nose.
برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
to speak through one's nose
تو دماغی
to lead by the nose
الت قرار دادن
to follow ones nose
دنبال قسمت خودرفتن
to follow ones nose
واگذاردن
to follow ones nose
کار رابدست تقدیر
to blow one's nose
دماغ گرفتن
to blow one's nose
بینی پاک کردن
to blow nose
گرفتن بینی
the tip of the nose
نوک بینی
to speak through one's nose
سخن گفتن
bar nose
دماغهمیله
parson's nose
دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
tip of nose
نوکبینی
nose pad
لاییبینی
nose of the quarter
دماغهیکچهارمی
nose leather
چرم بینی
nose leaf
لایهبینی
he has Roman nose
او بینی عقابی دارد
external nose
نمایبیرونیبینی
dorsum of nose
تیغهبینی
bridge of nose
برآمدگیبینی
spindle nose
سر هرزگرد
hawk nose
بینی قوشی
bull nose
چشمی سینه ناو
To glean information . To nose around .
سر وگوش آب دادن
She leads her husband by the nose .
سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
My nose (hand)is bleeding.
دماغم ( دستم ) خون می آید
nose landing gear
ترمزفروددماغه
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
nose ape or monkey
بوزینه خرطوم دار
needle-nose pliers
دم باریک
camlock spindle nose
هرزگرد بادامکی شکل
fillet under the nose of a step
مغزی لبه یا دماغه پله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com