English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
boots کفش پاک کن
boots شاگرد مهمانخانه
climbing boots پوتین کوهنوردی
cowboy boots پوتین گاوچران ها
He has become too big for his boots. He is getting above himself . هوا( یابو ) ورش داشته
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
elastic boots پوتین دو طرف کش دار
too big for one's breeches/boots <idiom> احساس بزرگی کردن
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
stamp تمبر پست الصاق کردن
stamp out فرونشاندن
to stamp out خواباندن
to stamp out فرو نشاندن
to stamp out خردکردن
he is not of that stamp را ندارد
he is not of that stamp جنم ان
he is not of that stamp ازان جنس نیست
stamp out <idiom> کاملاخراب کردن
stamp out خرد کردن
stamp تمبر
stamp استامپ
stamp چاپ
stamp نقش باسمه
stamp نشان
stamp منگنه کردن تمبرزدن
stamp نقش بستن منقوش کردن
stamp نشان دار کردن کلیشه زدن
stamp پست جنس
stamp نوع
stamp مهر
stamp پابزمین کوبیدن مهر زدن
stamp تمبر یا مهرزدن
food stamp تمبر خوراک
date stamp مهرتاریخ
numbering stamp مهرمخصوصشماره
stamp pad جوهردانمهر
stamp duties پول تمبر
stamp duties حق تمبر
stamp duty تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp duty حق تمبر
stamp mill ماشین پرس یا منگنه
stamp mill اسیاب سنگ کوبی
stamp on the mind خاطر نشان کردن
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
stamp one's foot پا به زمین زدن
stamp tax تمبر عوارض تمبر مالیاتی
to stamp on the memory ذهنی کردن
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
stamp rack مهرچرخدندهدار
men of that stamp این قبیل مردان
trading stamp تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
rubber-stamp تصدیق کردن
rubber-stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
to stamp the ground با پا روی زمین کوبیدن
rubber stamp تصدیق کردن
rubber stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp مهر لاستیکی
to stamp [your foot] پا به زمین کوبیدن
to stamp your foot پای خود را محکم کوبیدن
To stamp the ground . با پا بزمین کوبیدن
rubber-stamp مهر لاستیکی
postage stamp تمبر پست
butter stamp قالب کره سازی
to stamp [your feet] با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
food stamp program برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under شکست فاحش خوردن
snow under مستغرق ساختن
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
to d. with snow پوشاندن
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
to d. with snow ازبرف
snow برفک
snow برف باریدن
snow course برف راهه
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow برف امدن
snow برف
snow blindness برف کور
snow grouse بعدا پرسیده شود
granular snow برف سفت با دانههای درشت
snow job <idiom> لاف زدن
snow job <idiom> لاف استادی زدن
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow برف شکری
snow devil بهمن
snow slip بهمن
Snow thaws. برف آب می شود
snow blind برف کوری
snow blind برف کور
continuous snow بارشبرفدائمی
snow berry گل مروارید
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow berry گل برف
snow guard محافظبرف
snow shower بارشبرف
new fallen snow برف تازه
corn snow برف تگرگی
corn snow تگرگ
to shovel snow با بیل برف کندن
snow-white سفید برفی
snow-white برفام
snow-white سفید
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow plough برف روب
snow thrower برف خور
accumulation of snow توده برف
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
cloggy snow برف چسبناک
packed snow برف فشرده شده
snow tractor تراکتور برف
snow gage برفسنج
snow flake یکجور گل حسرت
snow plough برف پران
snow plough برف پاک کن
snow shoe کفش
snow shoe برفی
snow shovel پارو
snow storm کولا ک برف
snow survey برفسنجی
snow tire تایریخ شکن
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow flake برف ریزه
snow flake برف دانه
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow gauge برف سنج
snow goggles عینک توفان
snow goggles عینک افتابگیر
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet دریچه ریزش برف
snow job سرهم بندی
snow job ماست مالی
snow leopard یوز پلنگ
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball گلوله برف
snow ball با گلوله برف زدن
snow line خط برف
snow flake دانه برف
snow white سفید یکدست
snow bound دچار برف
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
surmounted with snow پوشیده از برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow clad پر برف
snow clad برف پوشیده
snow cave اتاق برفی
snow covers برف پشته
snow clad برف پوش
snow drift توده برف
snow blindness برف کوری
snow white مثل برف سفید اسم خاص
snow fence حفاظ برف
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow fence دیواره برفگیر
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow drift برف انبار
snow boot پوتین برف یا اسکی
snow charge بار برف
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
The snow is more than a meter deep. برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree گل بدماغ
snowplough [ snow-clearer] برف روب [آلت برف پاک کن ]
snow blower [rotary snowplough] برف خور
half a metre deep in snow نیم متر زیر برف
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
ablation [melting of snow or ice] گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
The snow crunched [scrunched] underfoot. برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level بارشبرفاندکدرسطحزمین
you bet/you bet your boots/you bet your life <idiom> بدون هیچ مشکلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com