English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to stand to one's post درجایاماموریت خود ثابت ماندن
Other Matches
stand by <idiom> نزدیک بودن
stand واداشتن
stand بودن واقع بودن
stand قرار گرفتن
stand راست شدن
stand ماندن
stand وضع
stand مکث موضع
stand عهده دارشدن موقعیت
stand شهرت
stand تحمل کردن
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
stand جایگاه گواه در دادگاه
stand توقفگاه
stand بساط ایستگاه
stand سه پایه دکه بساط دکان
stand پایه میز کوچک
stand مقام
stand توقف
stand ایست کردن توقف کردن
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
stand for <idiom> درفکر کسی بودن
stand for <idiom> سرحرف خود بودن
stand for <idiom> اجاره دادن
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
stand off <idiom> کنارماندن
stand off <idiom> دورنگه داشتن
stand out <idiom> موردتوجه بودن
stand over <idiom> زیر ذرهبین بردن
stand up <idiom> مقاوم بودن
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
stand up for <idiom> جنگیدن برای
stand up to someone <idiom> شجاعت روبرو شدن را داشتن
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
stand ایست
stand ایستادن
stand دوره سکون اب دریا
stand مقر پایه
stand تکیه گاه
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in قرب ومنزلت
stand-in شرکت کردن
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
stand for علامت چیزی بودن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off محشور نبودن
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand off سرد گریز کردن
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
stand off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off محشور نبودن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off سرد گریز کردن
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
stand-in عوض
stand in شرکت کردن
stand in قرب ومنزلت
stand توقفگاه وضع
stand ایستگاه
stand سطح معمولی اب دریا
stand علامت یادبود
stand مقاومت کردن
stand water slack
stand دفاع مداوم
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
stand کمینگاه شکارچی
stand بستهای فولادی کورهای بلند
stand قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
stand پایه
stand توده
stand in عوض
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand-off خصوصیات جنگ افزار هواپیما
To stand someone up . کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
stand up برپاماندن
stand out حرکت کردن ناو به سمت دریا
stand over معوق ماندن
stand over عقب افتادن
to stand over معوق ماندن
to stand over عقب افتادن
stand up f. جنگ اشکاریاعلنی
stand up to روبرو شدن با
take one's stand جاگرفتن
take one's stand جا گزیدن
to stand د رچیزی پافشاری یا اصرارکردن
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
to come to a stand متوقف شدن
to come to a stand ایستادن
to come up to the stand بمیزان یا پایه معین رسیدن
stand to انجام دادن
to stand a. off دورایستادن
stand out برجسته عالی
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
stand out برجسته بودن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
stand up با استقامت
stand up اهاردار وسفت
stand-up برپاماندن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stand-up با استقامت
stand-up اهاردار وسفت
stand alone خودکفا
stand alone مستقل
stand alone وضعیت یکتا
stand alone به تنهایی
stand by حاضر بودن
stand by دم دست بودن اماده خدمت
stand first اول بودن
stand for داوطلب بودن
stand for هواخواه بودن
to stand a. off کناره گرفتن
to stand at a بحالت خبردارایستادن
to stand for داوطلب بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
to stand for طرفداری کردن از
it stand well with him بامن نظرمساعدی دارد
to take one's stand جا گرفتن
to stand in the way of مانع شدن
i stand to it that جدا عقیده دارم که
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
stand by دم دست
to stand up with رقصیدن با
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
to stand out برجسته بودن
to stand out دوام یاایستادگی کردن
to stand up وایستادن برخاستن
it stand well with him بامن خوب است
to take one's stand جای گزیدن
Please stand up ! لطفا" بایستید !
come to a stand متوقف شدن
to stand behind پشت سر ایستادن
to stand between میانجی شدن
to stand or go between میانجی شدن
to stand by ایستادن
to stand by ایستادن وتماشا کردن
to stand by گوش بزنگ بودن
to stand up for پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
ex post بوقوع پیوسته
out post پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
first post شیپور خبر شبانه
ex post عملی
ex post واقعی
ex post به اعتبار گذشته
Would you post this for me, please? ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟
out post نگهبان
to post up مطلع کردن کامل دادن به
to post up تکمیل کردن
the post has come پست وارد شد
the post has come پست رسید
the post has come پست امد
last post شیپورعزا
last post شیپور خاموشی
out post نگهبانی
post محل ماموریت موضع
post تیر
post دیرک ستون
post- تیرعمودی
post- جرز
post- چوب تقویت
post- مربوط به پست
post پست کردن
post- گماردن نگهبان قرار دادن
post تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post تیرعمودی
post جرز
post چوب تقویت
post گماردن نگهبان قرار دادن
post- تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post ارسال سریع پست کردن
post- پست کردن
post- دیرک ستون
post- تیر
post مربوط به پست
post محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
post- بدیوار زدن
post- اگهی کردن اعلان کردن
post- شغل
post- مقام مسئولیت
post- پاسگاه
post- پست نظامی
post- سیستم پستی پستخانه
post- صندوق پست تعجیل
post- تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post- ارسال سریع پست کردن
post- نامه رسان پستچی
post- پایگاه
post- محل ماموریت موضع
post ستون
post بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
post ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- پست
post- چاپار
post- پادگان قرارگاه
post- عجله
post پادگان قرارگاه
post- که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com