Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
to stop taking
[pills]
,
[to go off a drug]
متوقف شدن
[از خوردن قرص]
Other Matches
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
taking
پریشانی
taking
واگیردار
taking of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
leave taking
خداحافظی
taking possession
حیازت
taking hold
سرشاخ
risk taking
خطرجویی
right of taking water
حق الشرب
taking delivery
تسلم
leave taking
کسب اجازه مرخصی
leave taking
بدرودگویی
leave taking
وداع
taking possession
قبض
stock taking
رسیدگی به موجودی
profit-taking
فروشسهام
taking refuge
پنهانی
taking precedence
سبق
What's taking so long?
چرا اینقدر طول میکشد؟
taking an oath
اتیان سوگند
taking of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
taking possission
particular no to propertiesbelonging of person حیازت مباحات
taking precedence
جلو افتادن
continuous stock taking
رسیدگی مستمر موجودی
continuous stock taking
موجودی گیری مستمر انبارگردانی مستمر
abstention from taking an oath
نکول سوگند
taking the public interest into account
استصلاح
He commited suicide by taking poison.
با خوردن زهر خود کشی کرد
stop
برخورد
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop
پیوسته
non-stop
پایسته
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
to stop
[doing something]
دست کشیدن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop over
توقف کوتاه مدت
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
non-stop
بیوقفه
stop
ایست
stop
گیره
stop
ورجستن
stop
ناک دان
stop
استوپ داور بوکس
stop
قطع کردن
stop
ایستادن
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
توقف
stop
متوقف کننده
stop
مانع
stop
ایستگاه نقطه
stop
ایستاندن
stop
ایستادن توقف کردن
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
نگاه داشتن
stop
سدکردن
stop
تعطیل کردن
stop
خواباندن بند اوردن
stop
منع
stop
توقف منزلگاه بین راه
stop
مکث
stop
جلوگیری منع
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
non-stop
مدام
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
non-stop
یکسره
non-stop
یک ریز
non-stop
بیتوقف
stop
توقف انجام کار
stop
انجام ندادن عملی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop rod
میلهایستایی
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop key
کلیداستپ
stop button
دکمهایست
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
to make a stop
مکث کردن
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
depth stop
توقفعمیق
end stop
بستتحتانی
heel stop
ترمزگیر
ski stop
ترمزاسکی
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop
اب بند
stop at intersection
توقفدرتقاطع
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
label-stop
زانویی آبچکان
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing!
هل ندهید!
Stop pushing!
عاجز نکنید !
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
Stop nagging!
نق نزن!
to make a stop
ایست کردن
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
sear stop
مانع چخماق
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
leave stop
بازداشت
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
sear stop
ضامن چکاننده
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop element
عنصر ایست
stop dog
علامت وقف
stop code
کد توقف
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر بستن جریان اب
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
stop bit
بیت ایست نما
stop bit
بیت توقف
stop bit
ذرهء ایست نما
stop instruction
دستورالعمل توقف
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
band stop
صافی میان نگذر
stop volley
جاخالی
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop
ایستگاه اتوبوس
full stop
وقفه کامل
door stop
زبانه در
door stop
دکمه کله قندی
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop
دکمه ارگ
flue stop
کلید ارگ
flag stop
توقف
flag stop
ایست
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop
حد نهایی درجه
dynamic stop
ایست پویا
full stop
نقطه
stop go policy
سیاست تثبیت
stop watch
ساعت وقت گذاری
stop valve
شیر قطع جریان
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave
بازداشت کردن
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop list
صورت متخلفین
stop street
خیابان فرعی
stop list
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs
تیرکهای سد کننده
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign
علامت توقف
stop mechanism
مکانیزم توقف
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop cock
شیر
to bring to a stop
موقوف کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
to put a stop to
را گرفتن
stop go policy
توسعه
stop hit
دره
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop knob
دکمه
to put a stop to
بس کردن جلو
to put a stop to
موقوف کردن
stop lamp
چراغ ترمز
to bring to a stop
را گرفتن
stop light
چراغ ترمز
to bring to a stop
بس کردن جلو
a
[non-stop]
barrage of jokes
جوکهای مدام پشت سر هم
stop light switch
کلید لامپ ترمز
the train runs without a stop
قطار بدون ایست
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
firing stop mechanism
وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism
مکانیسم ضامن اتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com