English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to strip the paint off the wall رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
Other Matches
wall paint رنگ دیوار
strip نخ را با دست از قرقره ماهیگیری کشیدن
strip لایه ماده مغناطیسی در سطح کارت پلاستیکی برای ضبط داده
strip نمایش که یک خط از متن را نشان دهد
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
strip ماده طولانی نازک
to strip something off کندن پوست [میوه]
to strip something off کندن پوست [درخت]
to strip something off کندن [پوست]
to strip something off درآوردن [ملافه از لحاف]
strip سطح پیست شمشیربازی
strip کشیدن یا انداختن توپ از دست حریف
strip کندن
strip قطعه باریک
strip باریکه
strip نوار
strip تخلیه موادخطرناک یا قابل انفجار
strip چاک دادن تهی کردن
strip لخت کردن
strip محروم کردن از
strip بند
strip باند فرود
strip نوار مین گذاری باند فرود موقتی
strip نوارسردوشی
strip برهنه کردن
strip پاک کردن
pc paint برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint رنگ
to paint out بازدن رنگ پاک کردن
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint رنگ کردن
paint نگارگری کردن نقاشی کردن
paint رنگ شدن
paint رنگ نقاشی
strip mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
central strip نوار میانی
central strip جداکننده جهات
phosphor strip نوار فسفر
photographic strip نوار عکاسی
photographic strip باند عکاسی
mine strip نوار مین
fuse strip نوار بسیار باریک ذوب شونده فیوز
fuse strip فیوز نواری
strip mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
felt strip نوار نمدی
strip mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
strip lighting نوعیسیستمروشنایی
strip club باشگاهرقصStriptease
mine strip باند مین گذاری
mica strip باریکه میکا
strip footing شالوده نواری
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
landing strip باند فرود
wide strip نوار پهن
strip footing شالودههای نواری
strip sodding پوشش نواری چمنی
strip mosaic نوار موزاییک عکس هوایی
strip fuse فیوز نواری
shutdown strip منطقه بعد از خط پایان که رانندگان از سرعت خود می کاهند
titling strip قسمت مربوط به درج اطلاعات روی عکس هوایی
comic strip کارتون
comic strip فیلمهای نقاشی شده
film-strip نوار فیلم
landing strip باند فروداضطراری هواپیما یا هلی کوپتر
film strip نوار فیلم
friction strip نوارآتشزن
air strip فرودگاه
air strip باند فرود یاپرواز
air strip باند فرودگاه
strip alert اماده باش روی باند فرود
flooring strip کفپوش
priming paint رنگ استر
lacquer paint رنگ لاکی
lay on paint رنگ زدن
gloss paint رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
surface paint استر
to coat something [with paint] چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
traffic paint خط کشی راه
to paint the lily چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
war paint نقاشی بدن برای رزم و پیکار
poster paint تقریبابیرنگ
grease paint رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
water paint رنگ لعابی
smooth the paint رنگ کردن و پرداخت کردن
luminous paint رنگ شب نما
luminous paint رنگ نور
paint roller غلطک رنگ کاری
paint thinner تینر یا رقیق کننده رنگ
paint thinner رقیقگر رنگ
paint thinner تینر رنگ
paint work رنگ کاری ساختمان
Paintbrush/Paint windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
phosphorescent paint رنگ تابنده
priming paint رنگ استری
paint spray اسپریرنگ
paint remover رنگ زدا
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint progarm برنامه نگارگری
luminous paint شبرنگ
plastic paint رنگ پلاستیکی
paint pot گلفشان
paint stripper مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
skin paint نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
paint brush قلم موی نقاشی
paint coat روکش رنگ
paint gun رنگ پاش
rustproof paint رنگ ضد زنگ
paint cup مخزنرنگ
fluorescent paint رنگ فلورسنت
oil paint رنگ روغن
bituminous paint رنگ قیری
bituminous paint رنگ قیردار
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
oil paint رنگ روغنی
cement paint اندود کردن با دوغاب سیمان
coat of paint اندود رنگ
enamel paint رنگ لعابی
antirust paint ضد زنگ
flat paint زمینه
flat paint رنگ مبنا
anticorrosive paint ماده ضد زنگ
fireproof paint رنگ نسوز
finishing paint رنگ سازی اماده
antirust paint رنگ ضد زنگ
battery paint رنگ باتری
contour strip cropping کشت نواری برروی خطوط میزان
continuous strip camera دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
narrow strip mill نورد نوار باریک
hot strip mill مسیر نورد گرم
strip chart recorder ثبات نوار کاغذی
strip mining [American E] استخراج معدن روباز
continuous strip imagery عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opencast strip mine قالببازخطمعدن
magnetic strip card کارت نوار مغناطیسی
fuse mounting strip نوار باریک فیوز
To undress . to strip one self naked . لخت شدن
wide strip mill دستگاه نورد نوار پهن
continuous strip photography عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
fusible metal strip نوار فلزی ذوب شونده
hot rolled strip باریکه نورد شده داغ
paint spray gun پیستوله رنگ
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint spray gun رنگ پاش
paint spraying equipment تجهیزات رنگ پاشی
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
to paint adoor green دری را رنگ سبز زدن
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
rust protection paint رنگ ضد زنگ
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
acid proof paint رنگ ضد اسید
acid resisting paint رنگ ضد اسید
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
linseed oil paint رنگ روغن برزک
anti flouing paint رنگ ضد خزه
to paint the town red عربده کردن
His fingers were stained with paint . روی انگشتانش لکه های رنگ بود
to paint adoor green رنگ سبز بدری زدن
sprung strip metal insulation نوارفلزی
sprung strip metal insulation عایقفنری
You have rubbed your coat against some wet paint . کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
wall حصار
the wall پشت دیوارایستاده بودم
wall دیواره
wall جدار
wall-to-wall سرتاسری
to go to the wall درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall دیواری
wall دیوارکشیدن
wall up رسیدن موج به حداکثر اوج
wall حصار دار کردن
wall تیغه کشیدن دیوار
wall محصور کردن
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall-to-wall فراگیر
wall-to-wall کامل
wall-to-wall همگانی
wall محصورکردن
wall-to-wall همه جانبه
wall دیوار
wall-to-wall فرش کردن سرتاسری
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
wall-to-wall از دیوار به دیوار
wall-to-wall [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
the picture on the wall این عکس روی دیوار
to lean against the wall به دیوار تکیه دادن
hole in the wall <idiom>
handwriting on the wall <idiom>
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
wall hanging تزئینات دیواری
climb the wall <idiom> از محیط خسته وعصبانی شدن
wall socket پریز روی دیوار
wall tie بست دیواری
wall sockets پریز ها
wall socket پریز دیواری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com