Dictiornary-Farsi | to suggest a plan | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 161 (2 milliseconds)

English	Persian
to suggest a plan	طرحی راپیشنهادکردن


Other Matches

suggest	پیشنهاد کردن
suggest	افهار کردن
suggest	پیشنهادکردن
suggest	تلقین کردن
suggest	اشاره کردن بر
suggest	افهار عقیده کردن
suggest	بفکرخطوردادن
to suggest it is appropriate to do so [matter]	پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
plan	زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan	تدبیر
the better plan is to	بهتر این است که .....
E-plan	[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan	[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan	طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan	طرح کشیدن یا ریختن
plan	طرح
plan	تدبیر اندیشه
plan	نقشه کشیدن طرح ریختن
plan	خیال
plan	برنامه
plan	نقشه
plan	برنامه ریزی کردن
plan	پلان
plan	هامن
plan	نقشه مسطحه برنگاره
plan	نقشه کف
plan	پیش بینی کردن
plan	طرح کردن
plan	طرح ریزی کردن
prestowage plan	طرح باربندی کالاها
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
outline plan	طرح مبنا
project plan	طرح پروژه
pursuance of a plan	اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
prestowage plan	طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
rolling plan	برنامه غلتان
secondary plan	طرح ثانوی
sheer plan	نقشه ساختمانی ناو
site plan	نقشه جایگاه
site plan	نقشه محل
plan view	نقشه کف
plan view	نمای بالا
plan view	دید از بالا
prospective plan	برنامه بلند مدت
plan frame	چارچوب برنامه
plan implementation	اجرای برنامه
plan implementation	عملی کردن برنامه
plan of action	طرح عملیات
perspective plan	برنامه بلند مدت
plan of maneuver	طرح مانور
plan of the day	برنامه روزانه ناو
partial plan	برنامه جزئی
plan range	در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
part plan	نقشه جزیی
plan of campaign	طرح پیکار
plan targets	اهداف برنامه
sliding plan	برنامه لغزان
stowage plan	طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan	طرح جنگ
Open-plan <adj.>	سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan	نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan	خنثی کردن نقشه ای
block-plan	نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan	طرح پروانه ای
centralized plan	پلان مرکزی
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
strategic plan	نقشه جنگ
tactical plan	طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan	طرح عملیات نظامی
tentative plan	طرح ازمایشی
test plan	طرح ازمایش
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan	مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
war plan	طرح جنگی
war plan	نقشه جنگی
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
open-plan	ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
to pursue a plan	نقشهای را دنبال کردن
ordnance plan	طرح اردنانس
master plan	نقشه مجموعه
contingency plan	طرح احتمالی
master plan	نقشه کلیات
deck plan	صفحه پل کشتی
deck plan	افق پل کشتی
detailed plan	برنامه تفصیلی
development plan	برنامه توسعه
development plan	طرح گسترش
development plan	طرح ارایش زمین
docking plan	نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan	پیش نویس برنامه
economic plan	برنامه اقتصادی
entry plan	طرح ورود به بندر
entry plan	طرح دخول به سر پل
contingency plan	برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan	طرح عملیات احتمالی
ground plan	نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan	شالوده
ground plan	طرح اساسی
ground plan	نقشه مسطحه
ground plan	برنگاره
american plan	مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan	تصویب نقشه
barrier plan	طرح موانع
cargo plan	طرح بارگیری ناو
collection plan	طرح جمع اوری اخبار
collection plan	طرح جمع اوری
colombo plan	طرح کلمبو
colombo plan	طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
europen plan	نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan	برنامه مالی
ordnance plan	طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
installment plan	خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan	برنامههای موقت
investment plan	برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
lesson plan	طرح درس
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
key plan	نقشه راهنما
loading plan	طرح بارگیری خودرو
marshall plan	طرح مارشال
marshall plan	برنامه مارشال
marshall plan	طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan	برنامه ملی
installation plan	نقشه ی نصب
general plan	نقشه کلی
game plan	استراتژی بازی
frequency plan	طرح فرکانس
floor plan	نقشه اشکوب
general plan	نقشه عمومی
fire plan	طرح اتش توپخانه
he thought out a plan	تدبیری اندیشید
illumination plan	طرح روشنایی منطقه
flight plan	طرح یا نقشه پروازهواپیماها
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
fire plan	طرح اتش
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
coordinated fire plan	طرح اتش هم اهنگ شده
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
air fire plan	طرح اتش هوایی
The plan is now in action ( underway ) .	طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
negative tax plan	برنامه مالیات منفی
negative tax plan	طرح مالیات منفی
documented plan figures	ارقام مستند برنامه
artillery fire plan	طرح اتش توپخانه
open-plan coach	طرحبازوگن
constant helm plan	نقشه زیگزاگ
plan position indicator	صفحه رادار ناو یا هواپیما
disaster recovery plan	طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
class improvement plan	طرح بهبودناو
class improvement plan	طرح توسعه ناو
restrictive fire plan	طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
to buy something on the installment plan [system]	چیزی را قسطی خریدن
His plan miscarried . He missed the target	تیرش بخطا رفت
on the installment plan [American English]	به اقساط