English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to vote somebody on the board of directors رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
Other Matches
board of directors هیات نظار
board of directors هیئت مدیره
board of directors هیات مدیره
board of [executive] directors هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
chairman of the board of directors رئیس هیات مدیره
board of [executive] directors هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
chairman of the board [of directors/managers] مدیر عامل [شرکت]
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
chairman of the board [of directors/managers] رئیس هیئت مدیره
directors برج هدایت تیر
directors نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
directors مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
directors هادی
directors عضو هیئت مدیره
directors سوی دهنده
directors هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
directors هدایت کننده
directors هدایت کننده اتش
directors سرپرست تیم بولینگ
directors فرنشین
directors مدیر
directors سرپرست
directors رئیس
directors اداره کننده
directors کارگردان
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
vote down <idiom> شکست در رای گیری
to vote for any one برله کسی رای دادن
to vote in با اکثریت ارا برگزیدن
right to vote حق رای
vote of thanks راییکهبهمعنیقدردانیازفردیخاصاست
to vote down با اکثریت ارا رد کردن
have a vote حق رای داشتن
vote رای دادن
vote رای
vote اخذ رای
vote دعا
vote down به اکثریت اراء رد کردن
directors general مدیر کل
directors general رئیس کل
managing directors مدیر عامل
give one's vote to به کسی رای دادن
minor vote رای اقلیت
tie vote تساوی اراء
faggot vote رای ساختگی
tie vote اراء مساوی
straw vote اخذ رای غیر رسمی وازمایشی
plurality of vote اکثریت ارا
plural vote رای یک تن در چند حوزه انتخابی
to put something to the vote درباره چیزی رای دادن
to vote against a measure برعلیه اقدامی رای دادن
vote of censure رای اعتماد
when will women have the vote? زنان کی حق رای
when will women have the vote? خواهند داشت
block vote رایفردیبهگروهی
fagot vote رای ساختگی
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
by a unanimity vote به اتفاق اراء
by a majority vote به اکثریت اراء
vote of no confidence راییکهبهمعنیعدم حمایتازگروهیافردیخاصاست
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
To put something to the vote. درباره چیزی رأی گرفتن
card vote کنارهگیریبهنفعکسی
casting vote رای قاطع
vote of confidence رای اعتماد
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
board شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board میزشوریادادگاه
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
to board out بیرون ازخانه خود غذاخوردن
board تابلوی امتیازات
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
board سوار
board صفحه یامیز شطرنج
board سکوی شیرجه
board روکش کردن
board تخته حاوی نقشه
across the board سرجمع
board پانسیون شدن
board منزل کردن
board هیات
board هیئت ژوری
with whom do you board پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
i/o board تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
by the board از طرف پهلوی ناو
board هیئت کمیسیون
board کمیته تخته کار صفحه چارت
board سوارشدن بکنارکشتی امدن
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
i got it over board انرادرکشتی اوردم
board جلد کردن تخته
board وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
across the board یکسره
across the board شامل تمام طبقات
go by the board از ناو پرت شدن
board وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
above board بی حیله
above board به طور آشکار
board برد
board صفحه مدار
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board کشتی
board تخته پوش کردن
board مقوا
board میز غذا
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board تابلو
board غذای روی میز
over the board بازی شطرنج حضوری
board تخته
to go on board سوارکشتی شدن
board اغذیه
switch board تابلوی برق
three ply board تخته سه لا
switch board صفحه تقسیم برق
switch board صفحه کلید برق یاتلفن
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
eaves-board لب بام
straw board مقوای ضخیم
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
terminal board تخته اتصال سیم
thin board لا
terminal board تخته کلم
terminal board تخته ترمینال
clap-board [تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
barge-board [تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
terminal board محوراتصال سیمها
tea board سینی
takeoff board تخته پرش طول
system board برد سیستم
status board تابلو وضعیت
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board تابلوی وضعیت
scale board تخته نازک
scaffold board تخته زیر پا
scaffold board تخته چوب بست
running board تخته رکاب اتومبیل
runing board رکاب
board and lodging خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range board میز تنظیم مسافت
programmer board برد برنامه ریز
press board مقوای فشرده
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting board پلاتینگ برد
playing the board بازی فی نفسه
sea board کناره دریا
sea board کناردریا
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
spring board تخته شیرجه
splash board سپر پاشنه قایق
sliding board سراشیبی
sliding board سرسره
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
side board میز قفسه دار
side board میز کناری
side board میز پا دیواری
side board میز دم دستی
shoulder board پیش فنگ
shoe board علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
selection board هیات گزینش
seguin board تخته سگن
sea board خط ساحلی
sea board دریاکنار
playing the board بازی بر صفحه
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
for full board برای تمام پانسیون
To sweep the board . کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
To board a plane. سوار هواپیما شدن
sandwich board آگهیتبلیغاتیکهبهشانهمیاندازند
ironing board میزاتو
half board هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
draining board آبچکانفرفشوئی
chopping board تختهسبزیو گوشت
board meeting جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
board and lodging غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
tote board تختهحملونقل
skirting board تختهپارچهای
for half board برای نیم پانسیون
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
governing board کمیته حاکمه
board of managers کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
managing board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
to board a flight سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
pressing board تختهفشرده
placard board تختهپلاکارد
board game بازی روی تخته
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com