Total search result: 53 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to wait |
پیشخدمتی |
to wait |
کردن دیدنی کردن |
to wait |
خدمت رسیدن |
|
|
Search result with all words |
|
wait |
صبر کردن |
wait |
چشم براه بودن منتظر شدن |
wait |
انتظار کشیدن معطل شدن |
wait |
پیشخدمتی کردن |
don't wait the dinner for me |
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید |
he made me wait |
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت |
it will p to wait |
جورهمه مارا اوبایدبکشد |
it will pay to wait |
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد |
to wait for any one |
منتظر کسی شدن |
to wait one's leisure |
پی فرصت گشتن |
to wait one's leisure |
منتظرفرصت محال بودن |
wait a bit |
اندکی |
wait a bit |
صبرکنید |
wait a little |
کمی صبر کنید |
wait a minute |
یک دقیقه صبر کنید |
wait a minute |
اندکی صبر کنید |
wait a second |
اندکی صبر کنید |
wait a second |
یک خرده صبر کنید |
wait a second |
یک دقیقه |
wait a second |
تامل کنید |
wait condition |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
wait loop |
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد |
wait on |
پیشخدمتی کردن |
wait on |
خدمت رسیدن و خدمت کردن |
wait state |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
wait state |
حالت انتظار |
wait state |
وضعیت انتظار |
wait time |
خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه |
wait time |
زمان انتظار |
wait upon |
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن |
zero wait state |
وضعیت یک وسیله |
zero wait state |
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود |
zero wait state computer |
کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر |
If you wI'll wait a moment. |
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن |
Can you wait until tommorrow? |
می توانی تافردا صبر کنی ؟ |
I'll show you ! just you wait ! |
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید ) |
Wait a minute . |
یکدقیقه صبر کن |
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . |
بگذار بماند تا فردا |
Do you think it advisable to wait here |
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم |
Wait a minute . |
یک دقیقه مهلت بده |
lie in wait <idiom> |
جایی قیم شدن |
wait on (someone) hand and foot <idiom> |
به هر نحوی پذیرایی کردن |
wait table <idiom> |
سرو کردن غذا |
wait up for <idiom> |
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد |
Time and tide wait for no man . <proverb> |
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند. |
Would you wait for me, please? |
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟ |
to wait for a favorable opportunity |
منتظر یک فرصت مطلوب بودن |
time and tide wait for no man <proverb> |
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست |
Tell him, he needs to wait for a moment. |
به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند. |
Wait up! |
صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد] |
Partial phrase not found. |