Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English
Persian
to walk the boards
بازیگری کردن
Other Matches
boards
برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
drawing boards
میز نقشه کشی
bulletin boards
board bulletin electronic
bulletin boards
تابلوی اعلانات
bulletin boards
تخته بولتن
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
adapter boards
برد تطبیق دهنده
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
تختهی نان بری
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
تختهی آمادهی مدار سازی
diving boards
تختهی شیرجه
diving boards
دایو
drawing boards
تخته رسم
diving boards
تخته پرش
bound in boards
با مقوا جلد شده
sounding boards
تخته موجدصدا
sounding boards
کمان ویولن وتار
sounding boards
عامل انتشار عقاید
to floor a room with boards
اطاق راباتخته فرش کردن
thin boards for inlaid work
لای بغل شیش
thin boards for inlaid work
لای مثلث
walk out
اعتصاب کردن
walk off with
بلند کردن
walk through
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out
کاری راناگهان ترک کردن
walk out on
قال گذاشتن
walk out on
خالی ازسکنه کردن
walk off with
دزدیدن
to walk off
ناگهان رفتن
walk out on
ترک گفتن
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
توآمدن
to walk in
واردشدن
to walk in
داخل شدن
to walk
قدم زدن
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk away/off with
<idiom>
دزدیدن
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
to walk in
قدم نهادن در
He can hardly walk.
بزور راه می رود
walk-up
آپارتمان طبقهی اول
walk-up
بی آسانسور
walk-on
بازیگر فرعی
take a walk
گردش کردن
i know you by your walk
من شما را از گام برداری
walk
گام معمولی اسب
to go for a walk
گردش رفتن
go for a walk
گردش رفتن
do not walk
راه نروید
walk
راه پیما
to walk away with
ربودن
to walk away with
دزدیدن
to walk off with
ربودن
to walk off with
دزدیدن
i know you by your walk
میشناسم
walk
مسابقه راهپیمایی
walk
پیاده رو
walk
راه رو
walk
گردش کننده راه رونده
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
take me for for a walk
مرابه گردش ببرید
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walk
گردش پیاده گردشگاه
walk
راه رفتن گام زدن
to walk around the block
دور بلوک خیابان راه رفتن
walk on air
<idiom>
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the floor
<idiom>
بیقرار بودن
walk the plank
<idiom>
مجبور به استعفا شدن
walk the plank
<idiom>
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk of life
شغل
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life
پیشه
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
cat-walk
راهرو باریک
cock of the walk
پهلوان میدان
to walk fast
تندراه رفتن
cat walk
تک گذر
cat walk
ادم رو
side walk
پیاده رو
code walk through
گردش درطول برنامه
gravel walk
جاده سنگ فرش
gravel walk
سنگ فرش
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk
دور
walk-ups
بی آسانسور
walk-ups
آپارتمان طبقهی اول
to walk a bicycle
دوچرخه را با دست بردن
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
cat walk
راه رو اویخته
to walk the plank
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back
به عقب خم شوید
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
walk-in wardrobe
راهرویجارختی
walk back
شل کردن
parapet walk
سنگرقدم زدن
sheep walk
چراگاه گوسفند
Lets go for a walk ( stroll) .
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
To walk with firm steps .
با قدمهای محکم راه رفتن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
covered parapet walk
گذرگاهسنگرسرپوشیده
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com