Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
total charge	بارگذاری کامل
Other Matches
total	مقدار
total	سرجمع کردن
total	جمع کردن
total	حاصل جمع
total	جمله سرجمع
total	جمع
total	مجموع
total	جمع کل کامل
total	مطلق
total	تام
total	کلی
total	کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
total	جامع
total	کامل
total	کلی تام
total	جمع زدن
to total something up	چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
total	کل
total	کل [حاصل جمع]
hash total	جمع کل درهم
total heat	محتوای گرمایی
total heat	انتالپی
total system	سیستم کامل
the students total 00	شماره شاگردابه 004تن بالغ میشود
the total number	شماره کل
the total population	همه جمعیت
total supply	عرضه کل
total loss	خسارت کلی
total loss	نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
total product	تولید کل
total pressure	فشار کل
batch total	جمع کل دسته
total porosity	تخلخل کامل
total porosity	تخلخل کل
total mobilization	بسیج کامل نیروها
total losses	کل تلفات ابی
total losses	زیان کل
total loss	تلفات کل
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
the total population	همه مردم
total lift	برای کل
total income	درامد کل
total function	تابع کامل
total freeboard	عمق ازاد
total force	نیروی کل
total excluder	حاجب حرمانی
total efficiency	راندمان کل
total eclipse	خسوف یا کسوف کلی
total differntial	دیفرانسیل کل
total differential	تغییرات کلی ممکنه در یک متغیر
total demand	تقاضای کل
total deformation	مجموع تمام تغییر شکلها
total conductivity	هدایت کل
check total	آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
total load	بار کل
check total	برنامهای که صحت داده را بررسی میکند
total drag	پسای کل
total conductivity	رسانایی کل
total cost	هزینه کل
total current	جریان کل
control total	جمع فیلدهای عددی برای بررسی صحت ورودی پردازش داده یا داده خروجی
total curvature	انحناء کل
total deduction	جمع کسورات
total differential	دیفرانسیل کل
total output	تولید کل
sum total	مجموع
sum total	سرجمع
sum total	جمع کل
total product	محصول کل
total exports	جمع کل صادرات
total costs	هزینه کامل
total temperature	دمای کل
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
total score	نمره کامل
total costs	هزینه کلی
total radiation	تابش کل
total radiation	تشعشع کل
total voltage	ولتاژ کل
total war	جنگ همه جانبه
total weight	وزن کل
total resistance	مقاومت کل
total revenue	درامد کل
total revenue	قیمت کل فروش یک کالا
total utility	مطلوبیت کل
total cost function	تابع هزینه کل
total cost curve	منحنی هزینه کل
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
total color blindness	رنگ کوری کامل
total heat of solution	گرمای کل انحلال
total binding energy	انرژی بستگی کل
total amplitude of oscillation	دامنه کل نوسان
total search result	مجموع نتیجه جستجو
constructive total loss	خسارت کلی
constructive total loss	صدمه کلی خسارت بنیانی
constructive total loss	تخمین خسارت کل وارده
total variable cost	هزینه متغیر کل
total exclusion from inheritance	حجب حرمانی
total factor productivity	بازدهی کل عوامل
total factor productivity	تفاوت بین رشد داده ها و ستاده ها
total revenue curve	منحنی درامد کل
total fixed cost	کل هزینه ثابت
total test variance	پراکنش کل ازمون
total tax load	کل بار مالیات
total suction head	ارتفاع کل مکشی
total labor force	کل نیروی کار
total reservoir storage	گنجایش کل مخزن
total exclusion from inheritance	حجب از کل
total utility function	تابع مطلوبیت کل
total electrode capacitance	فرفیت کلی الکترد
total energy equation	بقای انرژی کل
actual total loss	کل زیان وارده
total revenue function	تابع درامد کل
total reflux head	سر تقطیر برگشت کامل
average total cost	هزینه متوسط کل
total stopping distance	طول ایست کامل
density of the total electromagnetic ene	چگالی انرژی الکترومغناطیسی
total gross floor area	سطح بنا با گسترده ساختمان
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
This compares to a total of 36 cases reported in 2009.	همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
in charge <idiom>	مسئول بودن
charge	دستگاه با ماده منفجره
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
like charge	شارژ همنام
like charge	قطبهای همنام
(in) charge of something <idiom>	مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge	متصدی
charge	تصدی
on charge of	به اتهام
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
in charge <adj.>	مسئول
in charge <adj.>	پاسخگو
take over in charge	تصدی
charge	بار
charge	بار کردن
charge	خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge	عهده داری
charge	موردحمایت
charge	پرکردن
charge	مطالبه بها
charge	عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
be charge with	متهم شدن به
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge	خطای حمله
charge	پر کردن
charge	خرج منفجره
charge	خرج
charge	حمله به حریف
charge	اتهام
charge	بار الکتریکی
charge	متهم ساختن
charge	زیربار کشیدن
charge	متهم کردن
charge	وزن
charge	محفظهای
charge	مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge	بدهکار کردن
charge some one with	به عهده کسی گذاشتن
charge	هزینه
charge	حمله اتهام
charge	که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge	بار مسئولیت
charge	گماشتن
charge	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge	عهده دارکردن
charge	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge	شارژ کردن شارژ
charge	وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge sheet	ورقه حاوی مشخصات متهم
cover charge	مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charge	خرج عمیق
depth charge	خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge	بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
trickle charge	پر کردن اهسته
charge sheets	ورقه حاوی مشخصات متهم
bursting charge	بار انفجاری
tas de charge	پاطاق
charge account	حساب بدهی مشتری
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
charge balance	موازنه بار
charge cavity	فرفیت بار
charge d'affaires	کاردار
charge d'affaires	نایب سفارت
charge d'affaires	نایب وزیر مختار
charge d'affaires	کاردار سفارت
charge daffaires	شارژدافر
charge density	چگالی بار
charge neutrality	تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a sum to	مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln	چیدن کوره
service charge	انعام
service charge	اضافه کار
service charge	سرویس مهمانخانه وغیره
accumulator charge	بارگیری اکومولاتور
charge d'affaires	شارژ دافر
bank charge	هزینههای بانکی
boost charge	ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge	بار بسته
bring a charge against someone	به کسی تهمت زدن
bursting charge	خرج تلاش
bursting charge	خرج منفجرکننده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com