Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
touch screen
صفحه نمایش لمسی
Other Matches
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
touch up
<idiom>
لاک گرفتن
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to touch something
دست زدن به چیزی
to touch something
لمس کردن چیزی
Please do not touch!
لطفا دست نزن
[نزنید]
!
d. touch
نازک کاری
to touch on
ذکر کردن
to touch upon
ذکر کردن
touch on (upon)
<idiom>
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch off
<idiom>
شروع کاری
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
to touch up
دست کاری کردن
to touch up
حک واصلاح کردن
to touch up
شلاق زدن
to touch up
بکارانداختن
touch and go
مشکوک
touch and go
در معرض خطر
touch me not
گل حنا
d. touch
دستکاری استادانه
out of touch
ناآگاهبهشرایطجدید
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
touch and go
<idiom>
نامطمئن
to touch on
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
متاثر شدن لمس دست زنی
touch
پرماس حس لامسه
touch
زدن
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
بساوایی
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch
لمس کردن
touch
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
to touch somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
دست زدن
touch
رسیدن به متاثر کردن
to touch on
نام بردن
to touch upon
نام بردن
to touch upon
مطرح کردن
to touch on
مطرح کردن
touch
دست زدن به
touch
لمس کردن پرماسیدن
to touch somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را لمس کردن
touch
بساوش
touch needle
سوزن محک
touch receptors
گیرندههای بساوشی
touch-typed
نگارش با روش پرماسی
touch-type
نگارش با روش پرماسی
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch wood
یکجوربازی کودکان
touch wood
اتش افروزنه اتش زنه
touch wood
قو
touch spot
ناحیه بساوشی
to be hot to the touch
داغ به نظر رسیدن
touch move
لمس مهره شطرنج
touch me not ish
مغرور
touch panel
صفحه حساس به تماس
to put to the touch
ازمودن
to put to the touch
محک زدن
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
touch hole
جای فتیله
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch line
خط کناری زمین
touch me not ish
گل حنا
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch me not ish
امر ممنوعه
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
touch paper
فتیله
alternate to touch
نرمش کمر
Don't touch it!
دست نزن !
Don't touch!
دست نزن
[نزنید]
!
Make sure not to touch anything!
به چیزی دست نزنی ها !
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!
به من دست نزن !
Don't you touch me!
به من دست نزن !
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
delicacy of touch
ریزه کاری
delicacy of touch
فرافتکاری
touch-types
نگارش با روش پرماسی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
finishing touch
دست کاری تکمیلی
touch-typing
نگارش با روش پرماسی
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
easy touch
زیرک-زبل
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
to screen
[from]
[با پرده]
محافظت کردن
[از]
screen
تور سیمی نصب کردن
one way screen
اینه یکسویه
screen
جدار
screen
اشغالگیر
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen
پرده پوشش
screen
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen
صفحه تصویر
screen
روی پرده افکندن
screen
الک پرده چتر
screen
صفحه
screen
نقاب
screen
محافظ
screen
انتخاب کردن
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
سد کردن
screen
escort :syn
screen
پاسیوری کردن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen
الک کردن غربال کردن
screen
جدا کردن
on-screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
on screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
screen
پرده
screen
پرده سینما
screen
صفحه تلویزیون
screen
تور سیمی پنجره توری دار
screen
تیغه
screen
دیوار تخته حفاظ
screen
غربال
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
screen window
پوششپنجره
flat-screen
تخت
small screen
صفحهتلویزیون
On the movie screen.
روی پرده سینما
brass screen
توری برنجی
bar screen
دریچه مشبک
bar screen
ریچه مشبک
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
aluminized screen
صفحه تصویر الومینیمی
metallized screen
صفحه تصویر الومینیمی
antisubmarine screen
پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
band screen
صافی مخازن
bar screen
سرند
bar screen
غربال
screen print
چاپتصویر
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen
صفحه شکسته
split-screen
صفحه شکافته
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
chancel-screen
[پرده ای که محراب را از کلیسا جدا می کند.]
altar-screen
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
screen grid
شبکه پردهای
screen generator
مولد صفحه نمایش
screen generator
مولد صفحه
to screen a scene
در روی پرده نشان دادن
screen font
فونت یا قلم صفحه نمایش
screen factor
ضریب شبکه
screen dump
رونوشت صفحه نمایش
screen dump
روبرداری صفحه
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
screen capture
جذب صفحه نمایش
road screen
پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
radar screen
indicator position plain :syn display radar
radar screen
صفحه تصویر رادار
picture screen
صفحه تصویر
panel screen
صفحه
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
off screen formatting
قالب بندی نامریی
screen grid
توری غربال
tilting screen
صفحه نوسان کننده
on screen formating
قالب بندی مرئی
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
screen position
مکان صفحه
screen size
اندازه صفحه
screen update
بروز دراوردن صفحه
side screen
چادر افتاب گیر
silver screen
سینما
silver screen
پرده سینما
smoke screen
پرده دود
smoke screen
موجب تاریکی وابهام
screen memory
خاطره پوشان
smoke screen
پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com