Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (6 milliseconds)
English
Persian
touch-typed
نگارش با روش پرماسی
Other Matches
typed
تیره
typed
مدل
typed
ساختمان
typed
سنخ تیپ
typed
متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
typed
متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
typed
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
typed
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed
فرمان TYPE
typed
نمونه
typed
نوع خون را معلوم کردن
typed
سنخ
typed
نوع
typed
قسم
typed
رقم
typed
گونه الگو
typed
قبیل
typed
حروف چاپی حروف چاپ
typed
کلیشه
typed
باسمه ماشین تحریر
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
با ماشین تحریر نوشتن
typed
نوع خون
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
to touch on
اشاره کردن
to touch upon
ذکر کردن
to touch on
ذکر کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to touch upon
اشاره کردن
to touch on
نام بردن
to touch upon
نام بردن
to touch on
مطرح کردن
to touch upon
مطرح کردن
touch and go
در معرض خطر
touch and go
مشکوک
to touch up
بکارانداختن
to touch up
شلاق زدن
Please do not touch!
لطفا دست نزن
[نزنید]
!
touch up
<idiom>
لاک گرفتن
touch on (upon)
<idiom>
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch off
<idiom>
شروع کاری
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
touch and go
<idiom>
نامطمئن
to touch something
دست زدن به چیزی
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
to touch something
لمس کردن چیزی
out of touch
ناآگاهبهشرایطجدید
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
touch
دست زدن به
touch
متاثر شدن لمس دست زنی
d. touch
دستکاری استادانه
d. touch
نازک کاری
to touch somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را لمس کردن
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch
لمس کردن
touch
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch
بساوش
touch
بساوایی
touch
پرماس حس لامسه
touch
رسیدن به متاثر کردن
touch
زدن
touch
لمس کردن پرماسیدن
to touch somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
دست زدن
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
to touch up
دست کاری کردن
to touch up
حک واصلاح کردن
touch me not
گل حنا
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
Don't you touch me!
به من دست نزن !
Don't touch it!
دست نزن !
Don't touch me!
به من دست نزن !
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Make sure not to touch anything!
به چیزی دست نزنی ها !
to be hot to the touch
داغ به نظر رسیدن
Don't touch!
دست نزن
[نزنید]
!
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
touch paper
فتیله
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
touch hole
جای فتیله
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch me not ish
گل حنا
touch me not ish
امر ممنوعه
touch me not ish
مغرور
touch move
لمس مهره شطرنج
touch needle
سوزن محک
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to put to the touch
محک زدن
alternate to touch
نرمش کمر
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
delicacy of touch
فرافتکاری
delicacy of touch
ریزه کاری
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
finishing touch
دست کاری تکمیلی
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
to put to the touch
ازمودن
touch panel
صفحه حساس به تماس
touch-type
نگارش با روش پرماسی
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch-types
نگارش با روش پرماسی
touch-typing
نگارش با روش پرماسی
easy touch
زیرک-زبل
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
touch wood
یکجوربازی کودکان
touch wood
اتش افروزنه اتش زنه
touch wood
قو
touch receptors
گیرندههای بساوشی
touch screen
صفحه نمایش لمسی
touch line
خط کناری زمین
touch spot
ناحیه بساوشی
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .
گوش شیطان کر (بزن بچوب )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com