Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (8 milliseconds)
English
Persian
touch-types
نگارش با روش پرماسی
Other Matches
types
تیره
types
مدل
types
ساختمان
types
سنخ تیپ
types
متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
types
متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
types
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types
فرمان TYPE
types
نمونه
types
نوع خون را معلوم کردن
types
سنخ
types
نوع
types
قسم
types
رقم
types
گونه الگو
types
قبیل
types
حروف چاپی حروف چاپ
types
کلیشه
types
باسمه ماشین تحریر
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
با ماشین تحریر نوشتن
types
نوع خون
function types
سنخهای کارکردی
types of collars
انواعیقه
hippocratic types
سنخهای بقراطی
types of curtain
انواعپرده
types of door
انواعدر
types of dress
انواعپیراهن
types of grip
انواعگرفتن
types of handle
انواعدسته
types of chair
انواعصندلی
the types are inked over
در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
types of burst
نوع ترکش
types of head
انواعسرپیچ
truss types
انواع خرپا
types of anchor
شکللنگر
types of arch
انواعکمان
types of arches
انواعقوسها
types of blouse
مدلهایبلوز
types of bodywork
انواعبدنهاتومبیل
types of heading
انواعوالانها
types of inflorescences
انواعگلآذینها
types of window
انواعپنجره
types of trousers
انواعشلوار
types of tools
انواعابزار
blood types
گروه خون
types of telephones
انواعتلفن
types of sleeves
انواعآستین
types of skirt
انواعدامن
types of pockets
انواعجیب
types of pleat
انواعپیلی
types of pins
انواعموانعبرلیتگ
blood types
گروه خونی
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
blood types
تعیین کردن
types of leaves
انواعبرگ
types of move
انواعحرکتها
types of oar
انواعپارو
types of outlet
انواعخروجی
wood flooring types
اشکالکفچوبی
principal types of forks
انواععمدهچنگالها
principal types of foot
فشرده کننده آب سنگین
principal types of bills
انواعنوک
principal types of berry
انواعتوتفرنگیهایعمده
principal types of armchairs
انواعصندلیهایدستهداراصلی
major types of shoes
عمدهتریناشکالکفش
principal types of knife
انواععمدهچاقو
principal types of missile
انواععمدهموشک
principal types of nut
انواععمدهمغزهایخوراکی
types of kitchen knife
انواعچاقویآشپزخانه
types of golf clubs
انواعچوبگلفباشگاهی
types of beam bridges
قسمتهایتیرپیل
types of arch bridges
انواعیلها
principal types of tent
انواععمدهچادرها
principal types of tables
انواععمدهمیزها
principal types of spoons
انواععمدهقاشقها
principal types of spectacles
انواععمدهعینکها
principal types of shoe
انواععمدهکفشها
principal types of pome
انواععمدهمیوههایکروی
principal types of interchange
انواععمدهپلهایچندراهی
principal types of citrus fruit
انواععمدهمرکبات
principal types of tropical fruit
انواععمدهمیوههایگرمسیری
principal types of stone fruit
انواععمدهمیوههایهستهدار
principal types of carving blade
انواعتیغهحکاکیاصلی
touch on (upon)
<idiom>
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
touch
بساوش
touch
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch
لمس کردن
touch
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
Please do not touch!
لطفا دست نزن
[نزنید]
!
d. touch
نازک کاری
d. touch
دستکاری استادانه
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
to touch on
نام بردن
touch me not
گل حنا
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to keep in touch with any one
از حال کسی اگاه بودن
touch
بساوایی
touch
پرماس حس لامسه
touch off
<idiom>
شروع کاری
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
touch and go
<idiom>
نامطمئن
to touch something
دست زدن به چیزی
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
get in touch with someone
<idiom>
باکسی تماس گرفتن
to touch something
لمس کردن چیزی
out of touch
ناآگاهبهشرایطجدید
touch
دست زدن به
touch
زدن
touch
رسیدن به متاثر کردن
touch
متاثر شدن لمس دست زنی
touch up
<idiom>
لاک گرفتن
to keep in touch with any one
باکسی تماس داشتن
to touch somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را لمس کردن
to touch on
اشاره کردن
to touch upon
اشاره کردن
to touch up
حک واصلاح کردن
to touch upon
نام بردن
touch
لمس کردن پرماسیدن
to touch on
مطرح کردن
to touch upon
مطرح کردن
to touch somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
دست زدن
to touch upon
ذکر کردن
to touch on
ذکر کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
to touch up
شلاق زدن
to touch up
دست کاری کردن
to touch up
بکارانداختن
touch and go
مشکوک
touch and go
در معرض خطر
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
to be hot to the touch
داغ به نظر رسیدن
Don't you touch me!
به من دست نزن !
to touch upon
[a topic]
ذکر کردن
[موضوعی]
Don't touch me!
به من دست نزن !
Don't touch me!; Don't you touch me!
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Make sure not to touch anything!
به چیزی دست نزنی ها !
Don't touch!
دست نزن
[نزنید]
!
Don't touch me!; Don't you touch me!
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch it!
دست نزن !
touch spot
ناحیه بساوشی
touch me not ish
امر ممنوعه
touch me not ish
گل حنا
touch line
خط کناری زمین
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch hole
جای فتیله
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
touch screen
صفحه نمایش لمسی
touch move
لمس مهره شطرنج
touch-typing
نگارش با روش پرماسی
touch wood
قو
touch wood
اتش افروزنه اتش زنه
touch wood
یکجوربازی کودکان
touch receptors
گیرندههای بساوشی
soft touch
آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
touch-type
نگارش با روش پرماسی
touch-typed
نگارش با روش پرماسی
touch panel
صفحه حساس به تماس
to touch ground
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to put to the touch
محک زدن
to put to the touch
ازمودن
alternate to touch
نرمش کمر
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
common touch
<idiom>
با همه رفتار مناسب داشتن
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
easy touch
زیرک-زبل
touch paper
فتیله
touch me not ish
مغرور
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
touch needle
سوزن محک
delicacy of touch
فرافتکاری
delicacy of touch
ریزه کاری
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
finishing touch
دست کاری تکمیلی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .
گوش شیطان کر (بزن بچوب )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com