Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (2 milliseconds)
English
Persian
tour operator
شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
Other Matches
tour
نوبت
tour
مسابقههای حرفهای هفتگی گلف درشهرهای مختلف
tour
یک دوره مسابقه
tour
گشت کردن سیاحت کردن
tour
گشت
tour
سفر
tour
مسافرت
tour
سیاحت ماموریت
tour de force
نمایش استادی و زبردستی
tour de force
هنرنمایی
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
tour de france
مسابقه تور دو فرانس بمسافت 0004 کیلومتر در12 روز که دوچرخه سواران از کشورهای فرانسه بلژیک اسپانیا ایتالیا المان و سویس می گذرند و از سال 3091پایه گذاری شده و اغلب مسیرکوهستانی است
short tour
ماموریت کوتاه مدت
obligated tour
مدت مشمولیت
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
knight's tour
سفر اسب شطرنج
short tour
انتقال کوتاه مدت
tour de force
شیرین کاری
tour de force
کار دشوار
conducted tour
تور سیاحتی
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
package tour
مسافرت بسته بندی
all-expense tour
گشت بسته ای
package tour
گشت بسته ای
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
operator
کاربر
operator
اپراتور
operator
متصدی
operator
گرداننده
operator
تلفنچی
operator
عملگر
[ریاضی]
operator
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator
خدمه وسیله
operator
متصدی دستگاه
operator
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator
متصدی ماشین
operator
کارگردان
operator
اپراتور
operator
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator
وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator
عملگر
operator
عامل
operator
تلگرافچی
operator
پخشگر
operator
گرداننده
operator
عمگر
operator
متصدی
operator
عمل کننده
operator
تلفن چی
operator
مجری
wireless operator
اپراتور بی سیم
redirection operator
عملگر تعیین جهت
dyadic operator
عملگر دوتایی
relational operator
عملگر رابطهای
unary operator
عملگر یگانی
nand operator
عملگر نقیض و
telephone operator
تلفن چی
telegraph operator
تلگرافچی
winch operator
driver winch
boolean operator
عملگر بول
differential operator
عملگر دیفرانسیلی
[ریاضی]
operator on incentive
مقاطعه کار
Laplace operator
عملگر لاپلاس
[ریاضی]
[فیزیک]
monadic operator
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
incentive operator
پیمانکار
operator on incentive
پیمانکار
incentive operator
مقاطعه چی
operator's cab
بیلمکانیکیعملیاتی
clock operator
تنظیمکنندهوقت
operator on incentive
مقاطعه چی
incentive operator
مقاطعه کار
aggregate operator
عملگر جمعی
concatenation operator
عملگر الحاقی
conditional operator
عملگر شرطی
console operator
اپراتور کنسول
comparison operator
عملگرمقایسهای
impedance operator
اپراتور مقاومت
impedance operator
اپراتورامپدانس
inequality operator
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
keypunch operator
منگنه زن
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
laplace operator
عملگر لاپلاس
computer operator
اپراتور کامپیوتر
comparison operator
عملگر مقایسه
amateur operator
تفنن گر
annihilation operator
عملگر نابودی
arithmetic operator
اپراتور محاسباتی
arithmetic operator
عملگرحسابی
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator
عملگرمحاسباتی
assignment operator
عملگر جایگزینی
binary operator
عملگر دوتایی
binary operator
عملگر دودوئی
boolean operator
عملگر بولی
boolean operator
عملگر جبر بول
lathe operator
تراشکار
logic operator
اپراتور منطقی
logical operator
عملگر منطقی
radar operator
متصدی رادار
monadic operator
اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
operator console
پیشانه متصدی
radio operator
بی سیم چی
n ary operator
عملگر N تایی
operator command
فرمان متصدی
operator console
پیشانه اپراتور
operator console
کنسول اپراتور
radio operator
متصدی بی سیم
monadic operator
عملگر تکین
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
متصدی ماشین
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
train operator
[American E]
راننده قطار
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
operator of light machinery
اپراتور ماشین الات سبک
switchboard operator's set
تنظیماپراتور
lighting board operator
اپراتورتنظیمفشارنور
horizontal control operator
اندازه گیر بر دو سمت
data entry operator
متصدی داده دهی
monadic boolean operator
اپراتور بولی با یک اپراند
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
horizontal control operator
الف ب س
combined transport operator
عامل حمل و نقل ترکیبی
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
multimodal transport operator
عامل حمل و نقل چند نوعه
automatic lathe operator
اپراتور ماشین تراش خودکار
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
switchboard operator's set
صفحهکلید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com