Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
Other Matches
clerk
دبیر
clerk
متصدی
clerk
دفتردار
clerk
کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerk of the course
منشی گروه داوران
clerk
منشی
clerk
دفتردار کارمند
parish clerk
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
file clerk
بایگان
lay clerk
سرود خوان کلیسا
clerk of the works
استادکار
clerk of the works
سرکارساختمانی
clerk of the scale
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
clerk of the court
کاتب
authorised clerk
کارمندصلاحیت دار
authorised clerk
واسطه مجاز
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
articled clerk
کاراموز
file clerk
مامور بایگانی
booking clerk
بلیط فروش
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
stock clerk
انباردار
tally clerk
بارشمار
filing clerk
دفتردار-بایگان
sales clerk
فروشنده
chief clerk of the court
مدیر دفتر دادگاه
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
It's all over town.
<idiom>
این خبر درشهر پراست.
town
شهر کوچک
town
شهرک
town
شهر
out of town
بیرون شهر
from out of town
از خارج
[از شهر]
from out of town
از بیرون
[از]
Get out of town!
<idiom>
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
the town
گردش وسیاخت درشهر
Get out of town!
<idiom>
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
go to town
<idiom>
new town
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
town
شهر
town
قصبه
town
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
خرده شهر
town
شهرک
town
شهر کوچک
Cape Town
بندر کیپ تاون
The town has a European look.
این شهر قیافه اروپایی دارد
They searched the whole town .
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
shanty town
گدامحله
shanty town
بیغوله
small-town
وابسته به شهرهای کوچک
small-town
شهرستانی
small-town
کم سروصدا
boom town
شهرصنعتیشده
Road Town
توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
shanty town
کوخگاه
Is there a bus into town?
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to work out of town
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
town hall
عمارت شهرداری
town hall
کاخ شهرداری
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
تالار انجمن شهر
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
کاخ شهرداری
country town
شهرستان
provincial town
شهرستان
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
town halls
تالار انجمن شهر
town halls
عمارت شهرداری
Company town
شهرک کارگران
county town
شهر مقراستاندار
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
town houses
خانه شهری
satellite town
پیراشهر
town house
گدا خانه دارالمساکین
town house
خانه شهری
test town
شهر مورد ازمایش
test town
شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town
حومه شهر
ghost town
شهر متروک
principal town
شهر عمده
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
town houses
گدا خانه دارالمساکین
assize town
شهر مقر دادگاه جنایی
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
county town
حاکم نشین استان
town criers
جارچی
he has a fine p in the town
اوخانه خوبی در شهر دارد
town crier
جارچی
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
town planning
شهرسازی
in the navel of the town
در ناف شهر
to patrol a town
شهری را گشت زدن
shanty town
حصیرآباد
town planner
مهندس شهرساز
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
w kilometres of the town
در2 کیلومتری شهر
town meeting
انجمن شهری
town manager
شهردار انتصابی
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
we fixed in the town
در شهر ماندیم
George Town
بندر جرج تاون
town wall
باروی شهر
home town
زادشهر
home town
خاستگاه
home town
زادگاه
town council
انجمن شهر
home town
شهر موطن
George Town
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
town council
انجمن شهرداری
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
A single town and two different rates!.
<proverb>
یک شهر و دو نرخ؟!.
to paint the town red
مستی کردن اشوب کردن
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
to paint the town red
عربده کردن
We painted the town red .
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
He cried the news all over the town .
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
small country town
شهرستان کوچک
He is a bih shot ( noise ) in this town .
جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs .
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com