Dictiornary-Farsi | town criers | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 101 (6 milliseconds)

English	Persian
town criers	جارچی


Other Matches

new town	شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
from out of town	از بیرون [از]
town	شهر کوچک
Get out of town! <idiom>	شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
It's all over town. <idiom>	این خبر درشهر پراست.
out of town	بیرون شهر
go to town <idiom>
the town	گردش وسیاخت درشهر
town	شهر کوچک
town	خرده شهر
town	شهر
town	شهرک
Get out of town! <idiom>	جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
from out of town	از خارج [از شهر]
town	شهر کوچک قصبه حومه شهر
town	شهرک
town	شهر
town	قصبه
small-town	کم سروصدا
George Town	نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
Road Town	توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town.	دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
To be the talk of the town.	سرزبانها افتادن
home town	شهر موطن
small-town	شهرستانی
small-town	وابسته به شهرهای کوچک
shanty town	بیغوله
shanty town	گدامحله
shanty town	حصیرآباد
home town	زادشهر
home town	خاستگاه
home town	زادگاه
shanty town	کوخگاه
She is the talk of the town .	همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
county town	حاکم نشین استان
to live out of town	در بیرون از شهر زندگی کردن
to work out of town	در حومه [بیرون] شهر کار کردن
provincial town	شهرستان
country town	شهرستان
Is there a bus into town?	آیا اتوبوس برای شهر هست؟
Company town	شهرک کارگران
They searched the whole town .	تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look.	این شهر قیافه اروپایی دارد
I am a strange in this town.	دراین شهر غریب هستم
George Town	بندر جرج تاون
county town	شهر مقراستاندار
town planning	شهرسازی
town crier	جارچی
assize town	شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town	شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town	شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town	اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town	در ناف شهر
town halls	کاخ شهرداری
post town	شهری که پستخانه مستقل دارد
principal town	شهر عمده
town houses	گدا خانه دارالمساکین
town houses	خانه شهری
town hall	تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall	کاخ شهرداری
town hall	عمارت شهرداری
town hall	تالار انجمن شهر
town halls	تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls	عمارت شهرداری
town halls	تالار انجمن شهر
ghost town	شهر متروک
town house	خانه شهری
town house	گدا خانه دارالمساکین
satellite town	پیراشهر
to patrol a town	برای پاسبانی دورشهر گشتن
town clerk	کارمند شهرداری یافرمانداری
town council	انجمن شهرداری
town fog	نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
to patrol a town	شهری را گشت زدن
boom town	شهرصنعتیشده
town manager	شهردار انتصابی
town meeting	انجمن شهری
town meeting	انجمن بلدی شورای شهری
the outskirts of the town	حومه شهر
test town	شهرمورد نمونه گیری
test town	شهر مورد ازمایش
Cape Town	بندر کیپ تاون
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
we fixed in the town	در شهر ماندیم
w kilometres of the town	در2 کیلومتری شهر
town wall	باروی شهر
town planner	مهندس شهرساز
town council	انجمن شهر
He cried the news all over the town .	با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
Which bus goes to the town centre?	کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
Can I drive to the centre of town?	آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
man a bout town	ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
small country town	شهرستان کوچک
to paint the town red	عربده کردن
We painted the town red .	تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
A single town and two different rates!. <proverb>	یک شهر و دو نرخ؟!.
The town is famous for its hot springs .	این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He is a bih shot ( noise ) in this town .	جزو کله گنده های شهر است