English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
English Persian
town planner مهندس شهرساز
Other Matches
planner نقسه کش
planner برنامه ریز
planner طرح ریز
planner نقشه کش
planner طراح
planner برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
double housing planner دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
double column planner miller دستگاه فرز با صفحه تراش دروازهای
the town گردش وسیاخت درشهر
from out of town از خارج [از شهر]
from out of town از بیرون [از]
Get out of town! <idiom> جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
Get out of town! <idiom> شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
It's all over town. <idiom> این خبر درشهر پراست.
new town شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
out of town بیرون شهر
go to town <idiom>
town شهر کوچک
town شهرک
town شهر
town شهر کوچک
town شهرک
town قصبه
town شهر کوچک قصبه حومه شهر
town شهر
town خرده شهر
boom town شهرصنعتیشده
Road Town توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
small-town شهرستانی
small-town کم سروصدا
shanty town بیغوله
shanty town گدامحله
shanty town کوخگاه
shanty town حصیرآباد
home town زادشهر
home town خاستگاه
home town زادگاه
home town شهر موطن
George Town نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
small-town وابسته به شهرهای کوچک
To be the talk of the town. سرزبانها افتادن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
Company town شهرک کارگران
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
provincial town شهرستان
country town شهرستان
Is there a bus into town? آیا اتوبوس برای شهر هست؟
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
town halls عمارت شهرداری
county town حاکم نشین استان
town planning شهرسازی
town crier جارچی
town criers جارچی
assize town شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town در ناف شهر
town halls کاخ شهرداری
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
town houses گدا خانه دارالمساکین
town houses خانه شهری
county town شهر مقراستاندار
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall کاخ شهرداری
town hall عمارت شهرداری
town hall تالار انجمن شهر
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls تالار انجمن شهر
ghost town شهر متروک
town house خانه شهری
town house گدا خانه دارالمساکین
principal town شهر عمده
George Town بندر جرج تاون
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
to patrol a town شهری را گشت زدن
town council انجمن شهر
town council انجمن شهرداری
the outskirts of the town حومه شهر
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town manager شهردار انتصابی
test town شهرمورد نمونه گیری
test town شهر مورد ازمایش
town meeting انجمن شهری
satellite town پیراشهر
Cape Town بندر کیپ تاون
we fixed in the town در شهر ماندیم
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
w kilometres of the town در2 کیلومتری شهر
town wall باروی شهر
town meeting انجمن بلدی شورای شهری
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
He cried the news all over the town . با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
A single town and two different rates!. <proverb> یک شهر و دو نرخ؟!.
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
small country town شهرستان کوچک
to paint the town red عربده کردن
We painted the town red . تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs . این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com